لبریز از دانش و هنر ، پرهیز از غوغا و هیاهو (1)*

ساخت وبلاگ

 

( زندگی ، آثار و خدمات زنده یاد استاد محمّد کریم پیرنیا )

حسین مسرّت

مردی با باوری بلند و روشن

و دستانی چون بهار

در دلِ کویر فهرج ، طراوت را

چون چشمه ای زلال ، امّا نه

چون زمزمی با قدمتی به بلندای تاریخ

به ارمغان آورد .

مردی که دستانش ، غبار کهنگی را ،

که عمری روپوش نوعروسان زرپوش بود ، برداشت

وتاج لاجوردین خلّاقیّت را ارزانی داشت

مردی که آفتابِ باورهایش بر یادگارهای کهن روشنی بخشید

وشوقِ زنده شدن را در رگ های خاموش شهر جاری ساخت

تا دوباره ، رنگِ اصالت گیرد

میراث های ماندگار

«رضا نظامی »

زندگی در یزد

در خانواده ای اصیل (1) که حاصل پیوند استاد میرزا صادق خان نائینی ( از پزشکان حاذق و شیمی دانان نامی و از خوشنویسان و هنرمندان چیره دست نائین که به یزد تبعید شده بود ) و حشمت الملوک رحیمی، دختر محمّد حسین خان رحیمی از خانوادۀ خوانین یزد بود ، فرزندی در روز 25/6/1299 ش(2) به دنیا می آید که نامش را محمّد کریم می گذارند ، در اوان کودکی ، قرآن را نزد مادر یاد می گیرد و بدون رفتن به مکتب خانه ، راهی دبستان اسلام یزد می شود . سه سال در آن مدرسه می ماند و در زمان مدیریّت آقای رضا پوست فروشان از محضر آقا شیخ علی شریعتی بهره می گیرد ، در همان مدرسه یک بار آقا رضا اصفهانی به شدّت او را تنبیه کرده و باتوم آرنج دستش را می شکند ، امّا پدرش چند روز بعد وی را به مدرسه برده و از بابت بی ادبی پسرش عذرخواهی می کند !

استاد پیرنیا در خاطراتش می آورد :

« ما در سال های اوّل و دوّم ، اشعار خواجه نصیرالدّین طوسی را ... اگر چه سخت و سنگین بود ، ولی ما باید حفظ می کردیم ، و هنوز هم که هنوز است ، بعضی از اشعار را به یاد دارم .»

پس از تشکیل مدرسۀ دولتی در یزد به لحاظ سطح آموزش بهتر ، راهی آنجا می شود . مدیر دبستان دولتی نمرۀ دو به گفتۀ استاد پیرنیا ، مرد دانشمند و مطّلع و بسیار فاضلی به نام استوار بود ، و معلّم صرف و نحو آقای آموزگار بود که خیلی خوب درس می داد . در آن سال ها زبان فرانسه در دورۀ دبستان بیشتر به وسیلۀ یهودیان تدریس می شد . محمّد کریم پس از گذراندن دورۀ ابتدایی ، رهسپار یگانه دبیرستان دولتی یزد ( دبیرستان ایرانشهر ) می شود که از سال 1316 ش  آغاز به کار کرده و تنها رشتۀ علمی را داشته است . وی پس از دریافت مدرک متوسّطه ( دیپلم ) و پس از درگذشت پدر ( میسّر شدن آزادی تغییر محل که تاکنون به دلیل تبعید پدر امکان پذیر نبود ) در سال 1319 ش  راهی تهران می شود .

در جستجوی علم

شدّت علاقۀ وی به رشتۀ معماری ، او را وا می دارد تا به رغم پیشرفت خوبی که در ادبیّات بویژه در حوزۀ شعر داشت ، در آزمون نخستین دورۀ دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران ، در رشتۀ معماری ثبت نام کند . آن زمان، محلّ دانشکدۀ ، در مدارس علمیّۀ مروی و سپهسالار بود ( بعدها به زیرزمین دانشکدۀ فنّی می رود ) و رئیس دانشکده آقای آندره گدار ، باستان شناس معروف فرانسوی بود ( و ریاست باستان شناسی و موزۀ ایران باستان را نیز به عهده داشت ) و در کنارش استادان ناموری همچون : ماکسیم سیرو ( دانشمند ایران شناس و نویسندۀ کتاب کاروانسراهای ایران ) ، مهندس فروغی ، دکتر هشترودی ، دکتر خانبابا بیانی و دکتر محسن مقدّم تدریس می کردند .

استاد پیرنیا دربارۀ علّت گرایش خود به رشتۀ معماری می گوید :

 « من از همان ابتدا ، قبل از دورۀ دبیرستان ، عاشق هنر و معماری ایران بودم ، شهر ما یزد خودش یک موزۀ معماری است . وقتی که بچّه بودم از مدرسه فرار می کردم و به خرابه های مسجد جامع می رفتم و به تعمیراتی که انجام می دادند ، دقّت می کردم »(4) ، « بازیم این بود که تماشا کنم ، صبح ها دلم نمی خواست به مدرسه بروم ، اتاق سه دری ما گُلجام داشت ، سرم را زیر لحاف می کردم و خودم را به خواب می زدم ، امّا وقتی که آفتاب می زد ، دیگر طاقت نمی آوردم ، سرم را بیرون می آوردم و رنگ های بهشتی گُلجام را بر دیوار اتاق تماشا می کردم . (5) » « این موضوع مربوط به سال های 1314 و 1315 ش است ، یادم هست که در آن زمان شخصی بود به نام استاد محمّد علی اردکانی ، وقتی از مدرسه خارج می شدیم ، در جایی گرد ایشان می آمدیم و او با سیخ و سر انگشت بر روی خاک کروکی می کشید و مسائلی را به ما یاد می داد » . (6 )  « آن ها با سیخ ( تکّه چوب ) روی زمین خط می کشیدند و افریز ( استخوان بندی ) ساختمان را برای من شرح می دادند ، به این کار " نکیز " می گفتند . این بازی کودکانۀ من بود ، به معماری خیلی علاقه داشتم ، محیط زندگی هم به من کمک می کرد : راه بازار و خرید ، راه مسجد ، منزلی که در آن بودم . دانشکدۀ معماری فقط راهنمای من شد » .  (7 )

رهایی از دانشکدۀ معماری

استاد پیرنیا نزدیک به سه سال در دانشکدۀ هنرهای زیبا مشغول به تحصیل بود و با اینکه موفّق شده بود از سه طرح خود نمرۀ عالی بگیرد و تنها به ارائۀ پایان نامه نیاز داشت تا مدرک خود را بگیرد ، به دلایلی چند از جمله بی توجّهی سرپرستان دانشکده نسبت به معماری اصیل ایرانی و توجّه به معماری مُدرن و فضای حاکم بر آنجا ، در سال 1324 ش دانشکده را رها کرد . خود در این باره می گوید : « من از کوچکی به معماری ایران بسیار علاقه مند بودم . به همین دلیل به دانشکدۀ هنرهای زیبا رفته بودم ، ولی بعد از مدّتی متوجّه شدم که آن چیزی که من دنبال آن هستم ، در دانشکده نیست . در دانشکده این فکر حاکم بود که معماری مدرن را جایگزین معماری ایران کنند ؛ یعنی به طور کلّی در دانشکدۀ هنرهای زیبا ، معماری ایران جایی نداشت .

من یک مدّتی توی دانشکده ماندم و بعدرفتم سراغ همین استادهای به قول آن ها بی سواد و منّت شان را می کشیدم و آنها را به خانه می آوردم و از آنها چیز می پرسیدم . من قبول نداشتم کسی که دانشکده اش ، شصت سال طول کشیده است ، بی سواد است . در آن زمان ، وقتی کسی که می خواست معمار شود ، از پنج تا شش سالگی می رفت زیر دست پدر یا استادش تا 64 یا 65 سالگی که یکی می شد مثل استاد علی اکبر اصفهانی که آن مجموعۀ عظیم نقش جهان را به وجود آورد . من نمی دانم که چطور رویشان می آمد بگویند این ها بی سواد هستند . در صورتی که همین بی سوادها کارهایی انجام داده بودند ؛ مثل مسجد شیخ لطف الله یا میدان نقش جهان و ... که آن ها را دیوانه کرده بود » . (8)

شرکت در کلاس درس استادان تجربی

چون خود را از این دانشکدۀ غرب مآب رهانید ، به پای درس معماران بی نظیری چون : استاد ابوالقاسم صابری ، استاد معارفی و استاد حسین علی معروفی که به قول استاد پیرنیا : « هر کدامشان به اندازۀ دانشگاهی علم و هندسه و هنر داشتند.  » (9)رفت . خود استاد پیرنیا دراین باره با فروتنی تمام می گوید : « بی هیچ فروتنی و خودشکنی باید بگویم که بنده از خود هیچ چیز نداشته ام ، امّا به خود می بالم که نزدیک به شصت سال، زانو به زانوی پیران معماری این سرزمین هنرپرور نهادم و کوشیدم آنچه را این بزرگواران سینه به سینه بگذاشته بودند ، به دست جوانان هنر دوست بسپارم و پیامگزاری درستکار باشم » . (10 )

نهضت مدرسه سازی

نخستین کار رسمی استاد پیرنیا در وزارت فرهنگ ( آموزش و پرورش ) با ساخت مدارس ارزان قیمت از محلّ پنج درصد درآمد شهرداری شروع شد که با این کار طرحی نو در نظام مدرسه سازی ایران ایجاد و غوغایی به پا می شود . در طول دورۀ هیجده سالۀ مدرسه سازی پیرنیا که از سال 1332 تا 1350ش ادامه داشت ، بیش از سیصد مدرسه ( استاد پیرنیا : « تا 333 عدد مدرسه یادم می آید. » (11)) در تهران و شهرستان ها به وسیلۀ دفتر فنّی وزارت فرهنگ به سرپرستی وی ساخته و آماده می شود . طرح این مدارس بعدها از طرف یونسکو به عنوان نمونه مدارس ارزان قیمت ، برای کشورهای جهان سوّم معرّفی گردید . همچنین متولیّان «اصل چهار ترومن» بر اساس این طرح به بنیاد چندین مدرسه در سراسر جهان پرداختند . (12) در آن زمان نه تنها نقشۀ کلیّۀ مدارس کشور زیر نظر او تهیّه می شد ، بلکه تا سال ها ، وزارت فرهنگ وی را متعهّد کرد که ساختن مدارس را سرپرستی کند .

 

***

آشنایی با بناهای تاریخی

استاد پیرنیا در سال 1344ش به دلیل علاقه ای که به هنر داشت ، به وزارت فرهنگ و هنر رفت و در آنجا معاونت ادارۀ کلّ بناهای تاریخی را عهده دار گردید و پس از تشکیل سازمان ملّی حفاظت آثار باستانی به عنوان معاون فنّی مشغول به کار شد ( تا سال 1365 معاونت فنّی به عهدۀ ایشان بود ) که به قول خودش : « این کار کمک کرد که با کلیّۀ آثار باستانی ایران از نزدیک تماس داشته باشم . شبانه روز فعّالیّت می کردم ، شاید در هفته به سه استان سر می زدم. » (13 )

چون رئیس این بخش ، مرحوم فروغی بسیار گرفتار بود ، بیشتر کارها بدو محوّل می شود . حاصل این ایّام به غیر از تألیف چند کتاب و ده ها مقاله و ارائۀ نظریات ، سخنرانی های متعدّد در برنامۀ تلویزیونی « ایران زمین » و چند جای دیگر ، مرمّت کتیبۀ سر در حضرت عبدالعظیم ( ع ) ، مرمّت صندوق کاشی آرامگاه حضرت معصومه ( س ) ، مرمّت بارگاه حضرت ابوالفضل ( ع ) در عراق ، کشف کتیبۀ تاریخی مسجد جامع بروجرد و بویژه بازیافت مسجد جامع فهرج کهن ترین و نخستین مسجد جامع دنیاست. ( ساخت 45 یا 46 ق ) که خیلی سروصدا کرد .

***

بازیافت مسجد جامع فهرج

خود استاد دربارۀ بازیافت مسجد جامع فهرج می گوید :

« گفته می شود بنده مسجد فهرج را کشف کرده ام ، این مسجد گم نشده بود تا کسی آن را کشف کند ، منتهی کسی به آن توجّه نکرده بود ، من با تحقیقاتی که کردم برای اوّلین بار مسجدی را معرّفی کردم که متعلّق به نیمۀ اوّل قرن اوّل هجری است . قدیمی ترین مسجدی که در ایران و شاید در دنیا بدون هیچ پیرایه ای دست نخورده باقی مانده است ، بعدها از تمام دنیا برای دیدن و مطالعۀ این مسجد به فهرج آمدند و اهمیّت فوق العاده ای که این مسجد داشت ، مشخّص شد ... یکی از بزرگ ترین افتخارات ماست که در نیمۀ اوّل قرن اوّل هجری مسجدی داریم که سراپا از خشت و گل و هنوز قابل استفاده است. » (14 )  

شوق تدریس

در کنار این همه تلاش ها ، تدریس سی سالۀ استاد پیرنیا در دانشکده های معماری دانشگاه شهید بهشتی ( ملّی ) ، تهران ، فارابی ، علم و صنعت ، پردیس اصفهان و دیگر مؤسّسات معماری ، دریچه ای بود برای آشنایی دوستداران هنر ومعماری سنّتی با توانمندی های معماری ایران از زبان یکی از شیفتگان و دلباختگان هنر ایرانی . استاد در سال های پایانی عمر که ضعف و سستی بی اندازه برایشان چیره شده بود ، به عشق همین دوستداران ، بویژه جوانان تشنه ، پای به کلاس درس دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران می گذاشت و می گفت :

« دانشجویان بی اندازه به معماری علاقه نشان می دهند و من روزی را که قرار بود به سر کلاس بروم ، فی الواقع عید می دانستم ، چرا که استقبال دانشجویان تا به حدّی بود که به گریه ام می انداخت. »(15)

سفر به یزد

شوق انگیزترین خاطرۀ استاد پیرنیا سفر به زادگاهش یزد در شهریور 1371 و حضور مشتاقانه در محلّ دانشکدۀ معماری بود ، چه حظّی می کرد وقتی که می دید دانشکده در جایی بنیاد شده است که می بایست سال ها پیش می شد و آرزویش داشت . چند لحظه پس از ورودی وی ، محفلی دوستانه از علاقه مندان معماری و دانشجویان به گرد ایشان فراهم آمد . دانشجویان ، همچون تشنگانی که به آب زلال رسیده باشند ، از زلال معرفت استاد بهره می بردند و ناگفته ها را از زبان او می شنیدند .

توجّه به یزد

عشق و علاقه ای که استاد پیرنیا به زادگاه خویش داشت ، از تمامی آثار و گفته هایش هویداست . کمتر نوشته و مقاله ای است که استاد در آن گوشۀ چشمی به زاد و بوم خود نداشته باشد (16 ) . او شهرش را گنجینۀ هنر و موزۀ ملّی معماری ، شهر هنر و مهد بسیاری از ریزه کاری ها و نغز کاری های هنر معماری از جمله یزدی بندی می داند .

ایشان در پیامی به « گردهمایی بررسی طرّاحی شهری در بافت قدیم یزد » می گوید : « شهر ما گنجینۀ هنر است ، هر ویرانه اش دفتری است پر از زیبایی . که در برابر چشم شیفتگان هنر گشاده است » . (20/3/1370)

نیز در پیامی به « سمینار موسیقی ، ادبیّات و معماری » در دانشکدۀ معماری یزد می نویسد : « کاش پیری می گذاشت تا من هم در انجمن هنردوستان زادگاه هنرپرور خود گوشه ای می یافتم . آن هم در دانشکده ای که روزگاری دراز آرزوی برپایی آن را داشتم .»  ( 13/3/1372)

سخاوتمند چون دریا

استاد محمّد کریم پیرنیا ، چونان که نامش بود ، کریمانه و سخاوتمندانه آنچه را در طول شصت سال زانو زدن در محضر استادان کارکشته و تجربه دیدۀ معماری آموخته بود ، بدون هیچ گونه چشم داشتی در اختیار دوستداران می نهاد ، چنانچه یکی از این خیل بهره وران می نویسد :

« استاد پیرنیا اطّلاعاتی را که با مشقّت بسیار و ممارست فراوان در طول سالیان متمادی تحقیق و بررسی به دست آورده بودند وقتی به طالبان واقعی دریافت آن بر می خوردند ، با علاقۀ فراوان این اطّلاعات را در اختیار آنان می گذاشتند . استاد پیرنیا عاشق آموزش بودند و به تدریس می ورزیدند . در خانۀ استاد پیرنیا به روی همه دانشجویان ، دانش پژوهان و کلیّۀ جویندگان اطّلاعات در زمنیۀ هنر و معماری ایرانی باز بود و ایشان را از هیچ گونه کوششی در انتقال دانشی که کسب کرده بودند ، فروگذار نمی کردند. » (17 )

 دریافت دکترای معماری

استاد پیرنیا در اوان جوانی به عشق ایران ، کلاس های درس دانشکده را رها کرد و به پای درس استادان تجربه آموختۀ معماری رفت و از این راه به قلّه های رفیع معماری ایران دست یافت ، نخستین بار مزد و ثمرۀ تلاش های خود را از طرف سازمان میراث فرهنگی کشور با دریافت لوح افتخار گرفت ؛ و پس از آن ، مقام عضویّت افتخاری فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران نصیب او شد ، امّا از آنجا که هیچ گاه در پیش اهل نظر تلاش و کوشش و پایمردی بزرگان عرصۀ علم و هنر و اندیشه پنهان نمی ماند ، به پاس خدمات ارزنده و ماندگار استاد پیرنیا در طول شصت سال زندگی علمی ، هنری و تلاش در راه بازشناسی جلوه های اصیل هنر معماری ایران و آشنایی نسل نو با توانایی های هنرمندان ایرانی در طول تاریخ و خدمات بی ریا و خالصانه به جامعۀ معماری ایران ، از سوی دانشگاه تهران موفّق به دریافت دکترای افتخاری رشتۀ معماری شد . متن لوح این نشان ارزشمند چنین است :

« استاد گرامی جناب آقای محمّد کریم پیرنیا نظر به سوابق درخشان جنابعالی و تلاش بی وقفه و خداپسندانه ای که در راه اشاعۀ هنر معماری اصیل اسلامی و ایرانی به انجام رسانیده و اهتمامی که در تربیّت دانشجویان این رشته مبذول داشته اید ، به پیشنهاد گروه آموزش معماری دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مصوّبۀ مورّخ 19/9/73 شورای دکترای افتخاری وزرات فرهنگ و آموزش عالی ، دکترای افتخاری دانشگاه تهران در رشتۀ معماری به جنابعالی اعطا می شود .

دکتر محمّدرضا عارف

رئیس دانشگاه تهران »

استاد پیرنیا به هنگام دریافت این لوح افتخار ، با چشمانی اشکبار می گوید :

« شادم از اینکه می بینم در این جهان در هم و برهم که همه گِردِ زور و زر می گردد ، هنوز کشوری پیدا می شود که مردم بزگوراش گوشۀ چشمی مهرآمیز به فرودستان خود که می پندارند کاری برای مردم کرده اند ، دارند . اگر این کار کوچکم دستمزدی داشته باشد ، می خواهم این دستمزد را از دست جوانان بگیرم ، از دست جوانان برومندی که تا انجا که من می دانم و از نزدیک دیده ام ، با شور بسیار فریفتۀ فرهنگ و هنر میهن شان هستند . من از آن ها می خواهم که آن رشتۀ پیوستۀ هنری که طیّ دوران خودباختگی ما در قرون دوازدهم و سیزدهم هجری گسسته شد و همه را گرفتار کرد ، دوباره گره بزنند و آن را به گونه ای درآوردند که دوباره هنر ما در راه درست خود قرار گیرد. » (18)

پیرنیا در قلمرو ادب و هنر

استاد پیرنیا کاملاً مصداق انسان هایی بود که به « چندین هنر ، شهرۀ آفاق گشته اند » و بی گمان این ارث را از پدر ارجمندش داشت که خوشنویس و نقّاش و هنرمند بود . هنگامی که به نوشته ها و سخنان این هنرمند وارسته و بی ادّعا دقّت شود ، به میزان احاطۀ او به هنرهای موسیقی ، نقّاشی ، (19 ) خوشنویسی می توان واقف شد . آن گاه که در یکی از سخنرانی های خود می گوید :

« از سر در قیصریه که وارد میدان می شوید ، اگر با موسیقی ایرانی آشنا باشید ، احساس می کنید که دستگاه شور را برای شما زمزمه می کند ... آرام آرام پیش می رویم تا یک دفعه به عالی قاپو می رسیم که همان شهناز است . بعد به زیرافکن و فرود می آید و باز می رسیم به مسجد امام که همان گوشۀ اوج است و بعد مسجد شیخ لطف الله که گوشۀ سلمک را تداعی می کند . تا دوباره می رسد به سر در قیصریه » .

و در جایی دیگر گفته بود : « میدان نقش جهان موسیقی ایرانی است ، شامل ، پیش درآمد ، درآمد و تصنیف » (20) و زمانی هم سی و سه پل اصفهان را « سوئیت شهرزاد » نامیده بود .

استاد ، زمانی با امید فراوان و با توجّه به پیوند هنرها درایران گفته بود : « من مطمئن هستم روزی می رسد که جوانان ما بالاخره به موسیقی گذشته ، معماری اصیل و با منطق و نقّاشی قدیم خود برمی گردند و تقلید بی معنی را کنار می گذارند و آن وقت یک کار اساسی را پیش می گیرند .» . (21 )

شعر و ادبیّات نیز قلمرویی بود که استاد پیرنیا از همان نوجوانی به آن گرایش شدیدی داشت ، چونان که اردشیر خاضع صاحب تذکرۀ سخنوران یزد می نویسد : « بسیار خوش قریحه و برازنده است و در سنّ شانزده –هفده ، طبعی آتشین و اشعاری دلنشین دارد و تخلّص او پروین است ، اوراست :

دلی که دست تو دادم به نام هدیۀ عشق

چنین نبود طریقش که جام خون سازی

***

گویند خلق یاوه به « پروین » که صبر کن

کو صبر تا که خدمت او را به جان کنم» (22)

آقای مهندس کسمایی نیز در این باره می نویسد : « استاد پیرنیا در جوانی با مجلّه ترقّی همکاری داشتند و با تخلّص "پروین " شعر می سرودند و به لحاظ داشتن حافظه ای قوی ، بسیاری از اشعار و متون فارسی را حفظ بودند . زمانی که ایشان در خیابان زرتشت سکونت داشتند ، زنده یاد مهدی اخوان ثالث همیشه در مورد اشعارشان با ایشان مشورت می کردند و از این طریق ، استاد پیرنیا بسیاری از اشعار " م . امید " و حتّی اشعار ممنوعۀ آن زمان او را حفظ بودند . جلسات بسیاری با شادروان محمّد گیلانی متخلّص به " شیدا " داشتند و در زمینۀ شعر ساعت ها با ایشان به بحث و گفتگو می نشستند . این قطعه ، شعری است که استاد در جوانی در سوگ مادرشان سروده اند :

سوگ مادر

رفتی ای جان و نگفتی من بی جان چه کنم ؟

با دلی خون ، منِ مجنون ، شب هجران چه کنم ؟

اشک بارد همه شب چشم به ویرانۀ دل

شب باران ، من و این خانۀ ویران چه کنم ؟

هرکسی شب به سرا آید و سامان گیرد

تو نپرسی که من بی سروسامان چه کنم ؟

همه کس درگه غم ، سر به گریبان آرد

من سر باختۀ چاک گریبان چه کنم ؟

چاره ای دست به دامان تو دارم « پروین »

که چو دستم ندهد دامن جانان ، چه کنم ؟ » (24 )

این شعر را نیز استاد پیرنیا در پانزده سالگی سروده است :

رنج تن

هموار ، رنج تن را به تن خود چه سان کنم

لنگم چه سان تحمّل بار گران کنم

چون سیم تار در اثر نیش زخمه ای

بی اختیار لزوم و آه و فغان کنم

پروانه وار چون که ببینم لقای شمع

سوزم میان جمعی و خواهم نهان کنم

دل نیست تا که راز ، نهان دارم اندر آن

این شد سبب که شِکَوه بر این و آن کنم

گویند خلق بیهده اکنون که صبر کن

کو صبر تا که خدمت آن را به جان کنم ؟ » (25 )

این قطعه را نیز به هنگام بیماری مادر سروده است :

آتش غم

ای مادر خوب و مهربانم ای خوبتر از همه جهانم

گفتند که دردمند بودی ای درد و بلای تو به جانم

من دور ز تو در آتش غم می سوزم و اشک می فشانم

خواهم که به پای تو نهم سر امّا چکنم ، نمی توانم

هرگه که دلم چنان بسوزد کش چارۀ سوختن ندانم

خوانم ز کتاب آسمانی این آیت و سوز دل نشانم

با هر شیبی ، فراز باشد او داور و کارساز باشد (26 )

آقای مهندس کسمایی همچنین دربارۀ آشنایی استاد پیرنیا با سایر علوم می نویسد :

« استاد پیرنیا علاوه بر اطّلاعات ذی قیمتی که در زمینه های مختلف هنر و معماری ایرانی داشتند ، به تاریخ ، بویژه تاریخ ایران و اسلام آشنا بودند و به موسیقی ، شعر ، ادبیّات و زبان های عربی و عبری احاطه داشتند . ایشان زبان فارسی پهلوی را به خوبی می دانستند و با خطّ میخی نیز آشنا بودند . آشنایی استاد پیرنیا به زبان عربی و قرآن در حدّی بود که گاه به قاریانی که قبل از صحبت های ایشان قرآن تلاوت می کردند ، تذکّراتی می دادند » . (27 )

گفته می شود دفتر اشعار وی نزد آقای عبّاس علّیین در یزد است . نیز برخی از اشعارش در مجلّۀ ترقّی و سالنامۀ فرهنگ درج شده و برخی را نیز استاد جعفر عرب تقوی، ساکن یزد در حافظه دارد . چند داستان هم از او در مجلّۀ ترقّی چاپ شده است .

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 197 تاريخ : دوشنبه 18 آذر 1398 ساعت: 21:40