حسین مسرّت
کجاست گنجه و شور نظامی ما کو؟
به جان این همه مجنون، هوای لیلا نیست
(شعبان کرم دخت)
دلبستگی و وابستگی به زاد و بوم، ریشه در رگ و پوست و خون هر انسانی دارد و چنان این دلبستگی با آدمی تنیده شده که انگار با جدایی اش روح هم از بدن جدا خواهد شد. چنانکه انسان های بی ریشه چونین اند.
در این میان انسان ها بنا به جایگاه و پایگاه فرهنگی و اجتماعی خود این شوق و ذوق را هرکدام به شیوه ای با دیگران در میان می نهند، یکی با نثر، یکی با نظم، یکی با آواز، یکی با موسیقی، یکی با نقاشی و هر کسی به فراخور دانش و سواد در این راه گام می زند که در میان نثر نویسان، بی گمان نام دکتر محمّدعلی اسلامی ندوشن با نگارش چندین کتاب و د هها گفتار می درخشد.
در تاریخ پرفراز و نشیب فرهنگ و ادب فارسی صدها تن به هنرپروری پرداخته اند. در این جا و به ناچار روی سخن را با سخنوران توانمند ادب فارسی می چرخانیم که آثاری در زمینۀ میهن دوستی خود آفریده اند .برخی نام ایران بسیار در اشعار شان بسامد فراوانی دارد، همچون ابوالقاسم فردوسی توسی (۳۲۹ – ۴۱۶ ق) سخنور و حماسهسرای ایرانی و سرایندهٔ حماسهٔ ملی ایران شاهنامه که می گوید:
مرا ارج ایران بباید شناخت
بزرگ آنکه با نامداران بساخت
...چو ایران نباشد تن من مباد
بدین بوم و بر زنده یک تن میاد
....همه سر به سر تن به کشتن دهیم
از آن به که کشور به دشمن دهیم
دریغ است ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
(شاهنامه)
از دیگر اشعاری که دربارۀ ایران سروده شده، قطعه ای است از محمّدعلی بن ابیطالب، متخلص به حَزین لاهیجی (۱۱۰۳-۱۱۸۰ق) سخنور نامی ایران در سدۀ دوازدهم با نام «صفت ممالک بهشت نشان ایران» که چنین و به زیبایی از ایران نام برده است:
بهشـتِ برین است ایران زمین
بسیطش سلیمان وشان را نگین
بهشـتِ برین باد جـان را وطن
مبادا نـگین در کـفِ اهــرمـن...
(ایران ما: 20)
و یا فرّخی یزدی (1264-1318ش) سخنور پاکباز ایرانی که بارها در دیوان خود از ایران و ایرانی نام برده و سرانجام سر در راه وطن نهاده می گوید:
مادر ایران نشد از مرد زادن عقیم
کان زن فرخنده را، فرزانه فرزندیم ما
ارتقاء ما میسّر می شود با سوختن
برفراز مجمر گیتی چو اسفندیم ما
(دیوان فرّخی یزدی: 17)
ای خاک مقدس که بود نام توایران
فاسد بود آن خون که به راه تونریزد
(دیوان: 86)
نه این وطن که بُد از جلوه رشک خلد برین
ز آب و خاک و هوا بُد بهشت روی زمین
ز بلخ وسعت او بود تا به قسطنتین
گهی ضمیه بُدش هند و روم و ارمن و چین
(دیوان: 274)
و یا حسین پژمان بختیاری (۵ آذر ۱۲۷۹ – ۳ آذر ۱۳۵۳) مترجم، نویسنده، ترانهسرا و سخنور معاصر که گوید:
اگر ايران به جز ويرانسرا نيست؛
من اين ويرانسرا را دوست دارم
اگر تاريخ ِ ما افسانه رنگ است؛
من اين افسانهها را دوست دارم
(ایران ما: 47)
و یا ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ قزوین – ۲ بهمن ۱۳۱۲ ش همدان) سخنور و موسیقیدان نامدار ایرانی دوران قاجار و پهلوی که در غزلی از شكوه و بزرگی ایران چنین یاد می كند:
بزرگی است و شرافت مرام ایرانی
كـه باد باده عـزت بـه جا ایـرانی
به احترام سخن گو، مگر نمیبینی
نگاه داشت جهان احتـرام ایـرانی
(آثار منتشرنشدۀ عارف قزوینی: 249)
و ترانه ای به یاد ماندنی از ابوالقاسم الهامی ( لاهوتی) (۲۰ مهر ۱۲۶۴ در کرمانشاه – ۲۵ اسفند ۱۳۳۵ در مسکو) سخنور و روزنامهنگار نامی معاصر در وصف میهن:
تنیده یـاد تو در تار و پودم میهن، ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم ،میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم، میهن ای میهن....
(ایران ما: 195)
و مهدی اخوان ثالث (م. امید) (۱۰ اسفند ۱۳۰۶ در مشهد – ۴ شهریور ۱۳۶۹ در تهران) سخنور و نویسندۀ معاصر ایران که با شوقی تمام می گوید:
ز پوچ جهان هیچ اگر دوست دارم
تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم
تو را ای کهن پیر جاوید برنا
تو را دوست دارم، اگر دوست دارم
تو را ای گرانمایه دیرینه ایران
تو را ای گرامی گهر دوست دارم
تو را ای کهن بوم زادبوم بزرگان
بزرگ آفرین نامور دوست دارم....
(شعر مهدی اخوان ثالث: 1292)
کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 5 تاريخ : پنجشنبه 20 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:19