حسین مسرّت
«از آتشگاه ابدی یزد»
(مور: منظومۀ لالۀ رخ)[1]
زرتشتیان، این باشندگان دیرپای ایران بهویژه یزد، پیوند دیرینه و ناگسستنی با مردم دیگر گروهای یزد دارند. چنانکه گفتهشده نام یزد برگرفته از نام فرشتهای به نام یزت بوده است و این پارسایی سالهاست در خوی و کردار مردم این سامان روان است. زرتشتیان یزد سدههاست که در کنار مسلمانان و یهودیان، سازگارانه در این سرزمین زندگی میکنند و کارهای بس ارزندهای را برای آسایش و آرامش همشهریان و هممیهنان خود انجام دادهاند که شمار آن از اندازه بیرون است. دهها کانون آموزشی مانند: کودکستان، دبستان و دبیرستان؛ دهها آبانبار شهری، روستایی و بینراهی؛ چندین درمانگاه، بیمارستان و کتابخانه؛ بخشش زمین بوستان مارکار یا بزرگ شهر (از سوی انجمن زرتشتیان یزد به نمایندگی از انجمن زرتشتیان بمبئی)؛ دهش (وقف) آرامستان بزرگ خلد برین (از سوی اردشیر امانت و فرزندان)؛ یاری در ساخت دانشگاه بزرگ یزد (بهویژه دانشکدۀ منابع طبیعی) (از سوی انجمن زرتشتیان یزد و بمبئی)؛ گوشهای از این تلاشها و کوششهای دهشمندان زرتشتی یزد است.
نهتنها زرتشتیان نیک گفتار، نیک پندار و نیک کردار در این شهر زندگی میکنند، بل هزاران پارسی (زرتشتی) یزدی در هندوستان و نیز شهرهای بزرگ ایران مانند: اصفهان، اهواز، تهران، شیراز و انبوهی از زردشتیان یزدی در کشورهای اروپا (بهویژه انگلستان، دانمارک، فرانسه، هلند)، کانادا، استرالیا، آمریکا (بهویژه کالیفرنیا) و پاکستان زندگی میکنند که بنیانگذار بزرگترین بنگاههای فرهنگی، نیکوکاری، اقتصادی، بازرگانی، کشاورزی و اجتماعی هستند که همه نشان و پسوند یزدی دارند و مایۀ سرافرازی نام یزدند و هنوز هم با دلبستگی به زادگاه خود در اندیشه آبادانی این استان هستند.
نگارنده که خود در سال 1339 خورشیدی در یکی از بنگاههای نیکوکاری زردشتیان یزد، زایشگاه بهمن (بنیان از سوی گشتاسب پور خداداد خود کلاه کوچه بیوکی به نامگانۀ فرزند ناکامش بهمن در سال 1316 خ) به دنیا آمدم و بارها سروکارم به بیمارستان گودرز افتاده؛ خود را بهگونهای وامدار این نیکاندیشیها میدانم. سالها پیش در گفتار «شهر من يزد» در کتاب یزد، یادگار تاریخ گفته بودم:
«اگر با من بياييد:
من شما را به ميهمانی آتش و كُندر در پرستشگاه پاك اهورا خواهم برد، آنجايی كه موبد پير، با جامههای سپید، آیههای روشن اوستا را میخواند.
من شما را به تفت، به ميهمانی دانههای ياقوت و برگهای گل انار، در زير سايۀ شيركوه خواهم برد، آنجا كه زرتشتيانش به زبان نیاکان ما سخن میگویند و زنانشان جامههای سبزرنگی پر از گلهای سوسن و ياس دارند.»
چند نكته