حسین مسرّت
دهم آذر ، برابر با 35 مین سالروز تولد جوان رشیدم ، زنده یاد نیما مسرّت است ؛ او که با جان آبش دادم و ثمره زندگی و عمرم بود .پسری نجیب و مؤدّب ، اهل دل ، بازیکن ، داور و مربی شایستۀ تیم پینگ پنگ استان یزد . بازیگر و کارگردان با اخلاق تئاتر و رادیو یزد و مدیر وبلاگ هنری بامداد .او در آغاز جوانی کارگردان تئاتر یزد شد و با بی تدبیری برخی از پیشکسوتان تئاتر یزد، به مدّت دو سال به جرم اینکه در جوانی کارگردانی کرده بود ،از کارگردانی محروم شده بود.
امّا او مصمم و باهمّت ، کار کارگردانی می کرد و نام دیگری را بر پوسترهایش می نهاد .وی در فیلم داستانی «یک قلب» به اعتراف کارگردان و تهیّه کنندۀ آن در حدّ بسیار خوبی بازی کرد و نوید بازیگر خوبی را در سینما می داد که آینده ای درخشان را داشت .
نیما از نویسندگان مقالات ورزشی و پزشکی ورزشی در روزنامۀ خاتم یزد هم بود و ناظر چاپ چندین کتاب و با بنیاد ریحانه الرّسول یزد، در طرح گردآوری زندگی نامه مشاهیر یزد و نیز انجام مصاحبه با آنان کوشا بود.وی در کنار همسر با وفایش که تا واپسین دم حیات در کنارش ماند و سرانجام هم با یکدیگر رهسپار دیار جاوید شدند، کارهای هنری را به پیش می برد . همسرش وحیده مهرافزا ، چند ماهی با کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان یزد همکاری می کرد و در برپایی نمایشگاه آثار آذر یزدی در کانون، جدّیتی تمام داشت ، آن گاه رهسپار مؤسّسۀ مهرطلبان یزد شد ؛ زیرا کار در آن بنگاه توان بخشی را دوست می داشت .، افسوس که فلک کژمدار، نه آن می کند که خواستۀ ماست .چرخ باژگون و دست روزگار نامرد ، آن دو گل نورس را در آغاز جوانی از ما گرفت و دو خانواده را تا ابد در سوگ آن دو عزیز نشاند . باشد ؛ این هم سهم ما بود از روزگار ، تقدیر بود یا حادثه که آن دو در آتش برق آن هم در گرم ترین روز تیر تابستان 1388 ، بسوزند ، نمی دانم امّا ما که تسلیم هستیم.
اکنون سال هاست در این آتش می سوزم و تنها به عشق دو فرزندم, ، زنده و برجا هستم. برخی از دوستان و خویشان ، پس ازاین واقعۀ درد ناک خود را به کناری کشیده و چون کبک سر در زیر برف کرده اند ؛ انگار مصیبت قرار نیست هیچ گاه به سراغ آنان بیاید. براستی که تلخ تر از غم از دست دادن عزیزان ، شاید غم کناره جستن برخی ازدوستان و یا مدّعیان دوستی باشد . که در شادی ها در کنار ؛ و درغم ها برکنارند . باشد ؛ گله ای نیست . هیچ گاه آروزی تکرار چنین تجربۀ تلخی را حتّی برای دشمنان خود ندارم . چون بسیار غم جانکاهی است ،فقط ؛ سوختن است و سوختن و سوختن .
آن که از دور هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از نزدیک تماشا می کرد
روزها را دیوانه وار به شب می رساندم و شب ها را درحسرت از دست دادن گلی چون او به صبح می رساندم ، شاید روزها ، بارها مسیرها و پله ها را بی هدف طی می کردم. تا شاید لحظه ای بگذرد ، تا روزی که عمرم به سر آید و در کنار او آرام بگیرم.
اگر خدای ناکرده انسان ها روزی تجربۀ این روز های مرا می دیدند ؛ هیچ گاه از زندگی آسان خود گله مند نبودند ؛ زیرا که دشواری های کنونی در برابر سختی مرگ عزیزان هیچ است .
روزیک شنبه 10 آذر خانوادۀ کوچک ما در کنار آرامگاه آن دو در قطعۀ مشاهیر خلد برین جمع می شود و در سوگ آنان می گرید ؛ که جز گریستن بر این عزیزان راهی دیگر ندارد .
آذر 1398
کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 178 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت: 22:22