یادبوده‌هایی از کریم کشاورز*

ساخت وبلاگ

 

 

حسین مسرّت

 

بکاریم تخمی در این روزگار
 

که شاخش گُلِ دانش آرد به بار
 

ادیب‌الممالک فراهانی

در روزنامۀ کیهان[1] و همچنین مهنامه‌های: چیستا[2] و کیهان فرهنگی،[3] شرحی کوتاه دربارۀ درگذشت و یادبود‌ه‌های کریم کشاورز به چاپ رسیده بود. از آن‌جا که شرح‌ها کلّی بود[4]، نگارنده بر آن شد با آوردن گوشه‌ای از زندگی وی که وابسته به زادگاه پدری‌اش (یزد) است و چکیده ای از کارهای ارزندۀ وی در باب یزد، یادش را گرامی بدارد.

نگارنده در سال 1364 طیّ نامه‌ای از او خواسته بود، شرحی از زندگانی پدرش محمّد وکیل‌التّجار یزدی بنویسد. در پاسخ آن نامه، شرحی رسید که چکیده‌ای از آن در زیر می‌آید:

«مختصری دربارۀ شرکت پدرم محمّد وکیل‌التّجار یزدی (نمایندۀ دورۀ اوّل و دوم

تقنینیّه) ارسال می‌دارم. چون چشمم تقریباً نمی‌بیند و از خواندن و نوشتن عاجزم، این نامه را دیکته کرده و دیگری نوشته است:

پدرم محمّد، در روستای محمّد آباد چاهوک [یزد] متولّد شد و سواد فارسی را در یزد آموخت. جدّ من، محمّد حسین در باکو تجارتخانه داشت و در عین حال، نمایندگی حاجی محمّد حسن امین‌الضّرب را در آن شهر دارا بود. پدرم در 17 سالگی از طرف جدّم به باکو فراخوانده شد و پس از چند سالی، جدّم درگذشت و تجارتخانه و لقب وکیل‌التّجاری بازرگانان ایرانی باکو به او منتقل گشت. پدرم به توصیّۀ یک تاجر رشتی به رشت رفت و یک همسر رشتی (مادر من را) گرفت. باید بگویم که شادروان میرزارضا کرمانی شهید در بازگشت به ایران که منجر به قتل ناصرالدّین شاه قاجار شد، در باکو در خانۀ ما منزل کرده بود.

پدرم در دورۀ اوّل تقنینیّه که انتخابات صنفی بود، به نمایندگی گیلان منتخب گشت. من در رشت به دنیا آمدم. پدرم با اینکه از جریانات انتخابات و جنبش مشروطیّت در یزد به دور بود، گاهی جلساتی از یزدی‌ها و نمایندگان آن‌ها در خانۀ ما تشکیل می‌شد و پدرم سعی می‌کرد آن‌ها را از طرفداری سلطنت منصرف کند ... پدرم به مشهد تبعید شد. او در آن‌جا با ملّیون تماس گرفت و مقدّمۀ فرار ما را از مشهد به عشق آباد فراهم کرد و از آن‌جا به باکو و سپس به عشق آباد رفتیم و از آن‌جا مجدّداً به باکو و سپس به گیلان رفتیم. انقلاب (مشروطیّت) گیلان آغاز شد. باری پدرم و ما به تهران رفتیم. او برای بار دوم به نمایندگی مجلس گیلان انتخاب شده بود. دیگر چیز مهمّی به یاد ندارم، جز دو بار سکتۀ قلبی پدرم که هر دو بار در مجلس اتّفاق افتاد و در سکتۀ دوم، روی پلکان پارلمان افتاد و درگذشت. او در ابن‌بابویه (تهران) مدفون گشت. پدرم موقع مرگ 41 سال داشت.»

کریم کشاورز، نویسنده‌ای بزرگ، پژوهشگری ارجمند و مترجمی نامی بود. وی با تألیف و ترجمۀ کتاب‌های: هزار سال نثر پارسی، تاریخ ایران، مناسبات ارضی در عصر مغول، نهضت سربداران، حسن صبّاح و ده‌ها کتاب دیگر کوشش کرد تا سهمی بزرگ در نگهداری میراث فرهنگی ایران داشته باشد و دین خود را به فرهنگ انسانی ادا کند.

«یادبوده‌ها»، «فرخنده‌نامه» و «قصّه‌ای» هنوز بی‌نام او در راه است. فرخنده‌نامه خاطرات تلخ و شیرین زندگی وی است. «یادبوده‌ها» بیش از 800 صفحه است و حاصل عمری تلاش و مبارزۀ فرهنگی وی و روزهای تبعید وی در یزد. (به گفتۀ آقایان: پریبرز نسیمی، دبیر دبیرستان کیخسروی و محمّدعلی فرهمند، دبیر عربی، آقای کشاورز چند سالی، حدود 1312 تا 1314 دبیر زبان فرانسه در دبیرستان کیخسروی بود.)

کریم کشاورز در کار خود بی ادّعا بود و می‌گفت: «خود آموخته‌ای است دل سپرده به فرهنگ». وی عمری را با درآمد اندک از راه نوشتن گذراند و خویشتن را از گزند دلبستگی‌های دنیوی بر کنار داشت. وی به زبان‌های فرانسه و روسی تسلّط و به زبان‌های عربی و ترکی و انگلیسی آشنایی داشت. کریم کشاورز دو اثر مهمّ دیگر نیز به نام‌های «پارت و روم» و «زبان‌های ایرانی» ترجمه کرده که هنوز چاپ نشده است.

از کارهای ارزندۀ وی که خواسته دین خود را به مردم زادگاه پدری خود و شهری را که مدّت زمانی در آن به سر برده، ادا کند. «یادداشت‌های حَسنُک یزدی در سفر گیلان»[5] است که در سال 1350 به چاپ رسیده است. در این اثر، زیبایی‌های گیلان را از زبان حَسنُک یزدی می‌خوانیم. حسنُک که پسر بچّه‌ای کنجکاو از محلّۀ چهارمنار یزد است، در دوازده سالگی به سفر گیلان می‌رود. در این سفر پرسش‌هایی می‌نماید که با پاسخ آن، خوانندگان هم با تاریخچۀ گیلان هم با واژه‌ها و اصطلاحات یزدی آشنا می‌شوند.

دومین اثر ارزندۀ وی در باب یزد «فی‌المدّۀ المعلومه»[6] شامل چند داستان کوتاه است که در سال 1355 چاپ کرد. کشاورز در پیشگفتار آن چنین آورده است: «بخش بزرگ این داستان، دربارۀ یزد و زندگی قشری از مردم آن دیار در آغاز قرن حاضر است.» این داستان‌ها که به نام‌های: «حضرت اشرف»، «صغری»، «آدم‌ها و ماجراهای کوچه نو»، «هادی عطّار را خبر کردند» بوده و بیش از صد صفحه از این کتاب‌ 190 صفحه‌ای را در بر می‌گیرد. در این داستان‌ها از زبان قهرمانان آن با یک سلسله حکایت‌های تلخ و شیرین روبرو می‌شویم. لطف این داستان‌ها در این است که همگی به گویش ویژۀ یزد نگارش یافته و با توضیحاتی که نویسنده در زیرنویس صفحات می‌دهد، بیشتر با ریشه و معنی واژه‌ها آشنا می‌گردیم. داستان آدم‌ها و ماجراهای کوچه را در پاییز 1312 و هادی عطّار را در بهار 1314 خورشیدی در یزد به نگارش درآورده و داستان‌های حضرت اشرف و صغری، نخست در مجلّۀ پیام نو به چاپ رسیده بود.

وی مقالاتی در باب فرهنگ و فولکور و اشعار سنّتی و بومی یزد در مجلّۀ پیام نو به چاپ رسانده است که به آوردن مشخّصات آن بسنده می‌شود:

* «قصّۀ روباه و کلاغ»، پیام نو، ج 1، ش 7، (1323): 50-48.

* «رفتم به باغ کاکا»، پیام نو، ج 1، ش 11، (مهر 1324): 17.

* «بُزُک زنگوله پا»، پیام نو، ج 2، ش 3، (بهمن 1324): 53-51.

* «لالایی یزدی»، پیام نو، ج 2، ش 5، (1325): 116-115.

این نویسندۀ پر کار سرانجام در 18 آبان 1365 در 86 سالگی دیده از جهان فرو بست.


* ویرایش نخست: ندای یزد، س2، ش79 (24/9/65): 4 و ش 80( 1/10/65): 4.

[1] . کیهان، شماره 12890 (1/9/65): 6.

[2] . چیستا، س4، ش2، (مهر 65): 154.

[3] . کیهان فرهنگی، س3، ش8 (آبان 65): 40.

[4] . نگارنده از برخی دانستنی‌های آن‌ها بهره‌ برده است.

[5]. نوشته: کریم کشاورز، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1350، بیاضی، 56 ص. بنگرید به معرّفی آن در کتاب حاضر.

[6]. نوشته: کریم کشاورز، تهران: امیرکبیر، 1355، رقعی، 188ص. بنگرید به معرّفی آن در کتاب حاضر.

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 176 تاريخ : جمعه 10 آبان 1398 ساعت: 17:51