دانش تفرشی سخنوری ناشناخته*

ساخت وبلاگ

 

حسین مسرّت

 

در این مقاله قصد بر آن است که در حدّ توان و بنابر آثار محدود و موجودی که دربارۀ این سخنور گمنام عصر قاجار وجود دارد، گفتاری تهیّه و تدوین گردد. در آغاز بایسته است روشن گردد که نباید او را با تقی دانش تفرشی (ملقّب به مستشار اعظم، فرزند میرزا حسینِ وزیر متولّد 1288ق) اشتباه گرفت.[1]

***

دانش تفرشی که بود؟

میرزا محمّد هادی، متخلّص به دانش و ملقّب "به دانش تفرشی" از سخنوران هنرمند و از خوشنویسان قدرتمند و از منجّمان توانمند دورۀ قاجار است. شاید به واسطۀ دوری یزد از مراکز قدرت و پایتخت‌ها و یا دوری از زادگاهش تفرش، قدر وی ناشناخته مانده است.

اگر همّت و پشتکار محمّد علی مدرّس «وامق یزدی»، صاحب تذکرۀ میکده در سال‌های 1245 تا 1262 قمری، دایر بر گردآوری و نگارش شرح حال و اشعار شعرای یزدی و ساکن یزد نمی‌بود، هیچ‌گاه از وجود این سخنور توانای عصر قاجار آگاه نمی‌شدیم. حتّی در فرهنگ سخنوران: خیّامپور هم به غیر از نشانی «حدیقة ‌الشعرا»ی دیوان بیگی که آن هم روشن شد به نقل از میکده بوده، هیچ منبع و مأخذ دیگری دربارۀ شرح حال و آثار او نداریم. نگارنده هم که به واسطۀ افزودن بر غنای بخش تعلیقات میکده، بیش از ده سال کلّیۀ تذکره‌های خطّی و چاپی را مرور کرد، هیچ جا به نام و آثار او بر نخورد.

به هر حال، بنابر نوشتة میکده، نامش میرزا محمّدهادی و از سادات بلند مرتبۀ تفرش بودکه نیاکانش به بیست و هشت واسطه، به حضرت سجّاد (ع) می‌رسند. دانش در سال 1236ق که محمّدولی میرزا به حکومت یزد گمارده شد،[2] در رکاب او و همراه دو برادر دیگرش به یزد آمده و مأمور انشا و استیفای امور دولتی یزد بوده است. وامق آنان را بدین گونه می‌ستاید:

«اسم شریفش میرزا محمّدهادی، هادیِ طریق نیک ذاتی و پاک اعتقادی، اصل پاکش از خاک تفرش و شخص با ادراکش، مَفخر ارباب دانش و بینش و اختر تابناکش، یگانه گوهری است از دریای ایجاد و آفرینش. معظّم‌الیه در رکاب ... محمّدولی میرزا با یک دو نفر از اخوان، شرف‌ افزای ساحت این ولا، هر یک به خدمتی شایسته مأمور و از فرطِ تقرّب، انگشت نمای نزدیک و دور.»[3]

دیگر در هیچ جا نام و نشانی از پدر و یا خانوادۀ وی نیست، فقط شرحی که وامق دربارۀ سلسلة ایشان دارد، تا اندازه‌ای می‌تواند راهگشا و سرنخی باشد برای پی‌جویی شرح احوال او. وامق می‌نویسد:

«سلسلة علیّة ایشان، سـال‌های سال است که در آن حـدود، با عزّت و جـلال و معرفت به دانش و کمال و غالباً از اهل دفتر و قلم، و با وجود تصدّی امور دیوانی، ستودة اصنافِ اُمم، و نزدِ اعاظم و اکابرِ هر بَلد مُعزّز و محترم. در عهد دولت قاجاریّه، اکثر ایشان به مناصب عالیّه سرافراز.»[4]

و در ادامه، سر نخ دیگری به دست می‌دهد:«یک دو نفر از پیشینیان ایشان در زمان سلاطین زند نیز به مراتب ارجمند، سربلند وممتاز بوده‌اند.»[5]

در سال 1243 قمری، شاهزاده محمّدولی میرزا برای گرفتن دستور سرکوبی طغیان محمّدقاسم دامغانی، حاکم کرمان و نیز کسب فرمانروایی کرمان. روانة تهران می‌شود، (دیوان بیگی آن را عزل اجباری محمّدولی میرزا می‌داند[6])، «عبدالرّضاخان یزدی، فرزند مرحوم تقی‌خان بیگلربیگی که آن وقت نایب الحکومه بود، در غیاب مُشارالیه، مردم یزد را با خود همدست نموده، و بر محمّد ولی میرزا طغیان نمود و اموال و خزاین ودفاین او را تصرّف کرد و زنان و فرزندان حاکم را با زاد و توشة اندک روانۀ طهران نمود.»[7]

این جریان، چندین ماه به درازا کشید تا اینکه «علی خان ظلّ‌ السّلطان به فرمانداری یزد گمارده شد و عبدالرّضا خان از طرف او در یزد حکمروا گشت».* پس از این شورش، کارگزاران محمّد ولی میرزا از کار بر کنار شده و هر یک راهی دیار خویش گشتند.

امّا بنابر نوشتۀ وامق: «جناب ایشان، نظر به حُسن سلوک و کمالِ قابلیّت به التماس اعاظم و اکابر، بلکه عامّة اهل ولایت، در این دیار، رحل توطّن و اقامت گسترده»[8] و به گفتۀ دیوان بیگی: «متأهّل گردید» و چنانچه از فحوای کلام وامق بر می‌آید، دانش، تا زمانِ تدوین میکده که سال 1262 ق باشد، زنده و در یزد بوده است:

«قریب به سی سال است، که با کمال نیک نفسی و آرام و مُنتهای عزّت و احترام به سر بُرده، در انتظام مَهام امور کافة انام، لازمۀ اهتمام را به عمل آورده و می‌آورد و اَحدی از دوست و دشمن را از سلوک ایشان شکایتی و دربارة ایشان حضوراً و غیاباً سعایتی نمی‌باشد. بالجمله زبانِ قلمِ سعادت رقم، از تعداد محاسن اخلاق و شیَم باطن و ظاهر ایشان قاصر.»[9]

چنانکه از محتوای دو تذکرة نامبرده بر می‌آید، با توجّه به اینکه دانش در یزد ازدواج کرده و ظاهراً همسرش نیز یزدی بوده، می‌باید بازماندگانی از او در این شهر وجود داشته باشد. تنها اشاره‌ای که در جایی می‌بینیم در «آینة دانشوران» نوشتۀ علیرضا ریحان یزدی از خویشان وامق، صاحب میکده است. وی در این کتاب، خود ذیل: «پاره‌ای از دانشجویان و هم بعضی از مدرّسین و علما» شرحی از «سیّد رضا تفریشی» آورده و او را از همین خانواده دانسته است:

«آقا سیّدرضامصطفوی، فرزند حاج سیّدعلی‌اکبر تفریشی از فضلای درس آقای سیّد محمّدحجّت می‌باشند و به درس آیت‌اللّهی نیز حاضر می‌شوند... صاحب ترجمه از خانوادۀ علم و جلالت و نَسب ایشان منتهی می‌شود به حسن افطس، ابن علی‌الاصغر ابن الامام سیّدالساجدین از نیاکان آقای سیّدرضا است. میر مصطفی صاحب نقدالرّجال و میرداود صاحب رسالة عرفانیه و ظاهراً از این طایفه است دانش تفریشی، میرزا محمّد هادی که وی با یک دو نفر از برادرانش سال1237 به همراه محمّدولی‌میرزا به یزد رفته و پس از انقضای حکومت محمّدولی به التماس اهالی، سکونت و توطّن در یزد را اختیار.»[10]

***

ب- آثار

دانش به غیر از آنکه به کارهای اداری و دولتی مشغول بوده است؛ در سایر علوم از قبیل ادبیّات و نجوم دست داشت وکِلکِ هنر باری داشته است. وامق در این باره می‌نویسد:

«بر انشای نظم و نثر قادر، در علم نجوم و اخلاق و رموز خطوط شکسته و سیاق به نهایت ماهراند. بسیار سریع‌القلم و مَع‌ذلک به نهایت نیکو رقم است.»[11]

متأسّفانه شرح حالی از او و نمونه‌ای از خطوط خوش وی در هیچ کدام از تذکره‌های خوشنویسان دیده نشده است.

دیوان اشعاری نیز داشته که وامق یزدی در زمان تدوین میکده، بدان دسترسی نداشته و تنها چند بیت از غزلیّات او را که در جایی یادداشت کرده، آورده است:

«آتشی در سینة ما ای فلک افروختی
 

 

خود کنون ایمن مباش از آهِ آتشبار ما
 

*

بوی جان می‌آید از پیراهنت
 

 

زیرِ پیراهن بُوَد جان یا تنت؟
 

*

مرا ز دستِ گُل این ناله و فغان نبود
 

 

فغانِ من همه از دستِ باغبان باشد؟
 

*

نقش پردازِ ازل کاین همه تصویر کشید
 

 

کی چو تصویرِ تو بر صحفۀ تقدیر کشید؟
 

 

هر که زد بوسه به لعلِ لبِ آن تازه جوان
 

 

انتقامِ دلِ خود از فلکِ پیر کشید
 

*

خوبرویانِ جفاکار بدیدیم بسی
 

 

کس ندیدیم به خوبیّ و جفاکاری تو»[12]
 

دیوان بیگی نیز سه بیت از ابیات دانش را به نقل از میکده در حدیقة‌الشّعرای خود با اختلافی در مصرع نخست بیت چهارم آورده است: «هر که زد بوسه به لعل لبت ای تازه جوان...»[13]

نگارنده امّید آن را دارد که یاری اهل قلم و ادب دیار تفرش گوشه‌های دگری از نشیب و فراز این سخنور توانا بر ما آشکار گردد.

در حدیقۀ‌الشعرا، به نادرست نام وی: میرزا هادی آمده است.[14]

 

کتابشناسی دانش تفرشی:

آینۀ دانشوران، ویرایش دوم: 110، سوم 258-257، 537-536 / تذکرة منظومِ ستیغ سخن: نصرالله مردانی، تهران: سمت، 1317: 22، 52، 116/ تذکرة میکده: 114-113، 305-304، ویرایش دوم: 355-354 و 567-563 / حدیقة‌الشّعرا، نسخة خطّی سلطان‌القرائی: 86، چاپی به کوشش: عبدالحسین نوایی1: 598-597/ فرهنگ سخنوران، ویرایش اوّل، 204، ویرایش دوّم، ج1: 331.


*‌ ویرایش نخست: ارائه به کنگرۀ بزرگداشت عبّاس اقبال آشتیانی در آشتیان، مرداد، 1374.

[1]. دربارۀ وی بنگرید: فرهنگ سخنوران: عبدالرّسول خیّامپور (تاهباززاده)، تبریز: بی‌نا، 1340: 204. / تهران: طلایه، چاپ دوم، 1368، ج1: 331/ مقالۀ «یک ادیب بزرگ، فراموش شده است» ارمغان، س4، ش8: 388-386.

[2]. تاریخ یزد: احمد طاهری، یزد: دبیرستان ایرانشهر، 1317: 63.

[3]. تذکرۀ میکده: محمّد علی وامق یزدی، به کوشش: حسین مسرّت، یزد: اندیشمندان یزد، ویرایش دوم، 1381: 354.

[4] و 2. تذکرۀ میکده: محمّد علی وامق یزدی، به کوشش: حسین مسرّت، یزد: اندیشمندان یزد، ویرایش دوم، 1381: 354.

[5]

[6] حدیقۀ الشعرا: احمد دیوان بیگی شیرازی، به کوشش: عبدالحسینی نوایی، تهران: زرّین، 1364، ج 1: 597.

[7]. تاریخ یزد، همان: 64.

*. همان: 65. سرانجام پس از چندین بار لشکرکشی و محاصرۀ یزد و فرار عبدالرّضاخان، وی را به تهران فرا خواندند و در همان جا به دست بستگان محمّد ولی میرزا در سال 1248 ق به طرز فجیعی کشته شد.

[8]. میکده همان: 355-354.

[9]. میکده، همان: 355-354.

[10]. آینۀ دانشوران: علیرضا ریحان یزدی، به کوشش: ناصر باقری بیدهندی، قم: کتابخانۀ مرعشی، ویرایش سوم، 1372: 258-257.

[11]. میکده، همان: 355.

[12]. میکده، همان: 355.

[13] و2. حدیقه همان: 598.

[14]

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 182 تاريخ : جمعه 10 آبان 1398 ساعت: 17:51