حسین مسرّت
پيش در آمـد
در لابهلاي نسخههاي خطّي كتابخانۀ ملّي تهران، مجموعهاي از اسناد و مكاتبات و اشعار مربوط به سدۀ يازدهم به شمارۀ 2192 وجود دارد كه حاوي «نامهاي است كه شاه وقت به يزديان در شوّال 1029ق نوشته و در آن يادآور شده كه رفع هرگونه ظلم از آنها شده است.»[1] و ميبايد آن را در برابر همگان در مسجد جامع يزد بخوانند.
نگارنده پس از استخراج نامه از نسخۀ خطّي نامبرده (ص98-97) كه تاريخ تحرير آن قرن يازدهم است، به چند نكته اشاره ميكند:
نخست آنكه شاه وقت در بين سالهای 996 تا 1038ق شاه عبّاس صفوي بوده و ديگر آنكه بنابر نوشتۀ آيتي: «پس از 1016 ق، نخست شاه ابوالهدي و سپس شاه ابوالبقا، فرزند ابوالهدي به حكومت يزد رسيّد و مورد اكرام شاه عبّاس واقع شد.»[2]
متن نامه بر اساس رسمالخطّ امروزي پياده شده و توضيحات متن در پاورقي آمده است:
[متن سنـد]
حُكم جهان مُطاع شد آنكه ساداتِ عظام و ارباب و اهالي و كدخدايان و رعاياي دارالعبادۀ يزد بدانند كه بر نُوّاب همايون ما ظاهر است كه ايشان همواره به دعاگويي و دوام دولتِ قاهره اشتغال دارند و دعاي ايشان بيرياست. و هر كس زيادتي و ستم بر ايشان ميكند، دشمن دولت ابد پيوند است و تنبيه و سياست ايشان از جملۀ واجبات است. به واسطۀ آنكه هرگاه ستم بر ايشان واقع شد، از دعا و فاتحه خواني غافل ميشوند و ايشان لشكر دعااند و مردمِ سپاهي، لشكرِ شمشير؛ و دعا زيادتي بر شمشير ميكند.
و چون در اين وقت به عرض رسيّد كه فيمابين وزير و كلانتر دارالعبادۀ مذكور نزاعي واقع شده و از هر يك، مُلازمان زخمي شدهاند و وزير و كلانتر هر يك مبلغها در دارالعبادۀ مذكور از رعايا گرفتهاند و تقلّب و تصرّف نمودهاند. و از ايشان و ولدان و غيره و انواع، بيحساب واقع شده، ميبايد كه در حضور قضات اسلام، حقيقتِ نزاع مذكور را مشروحاً نوشته، جانبداري احدي نكنند و آنچه به هر جهت، وزير و كلانتر و داروغه به خلاف حساب از ايشان سِتانده، تقلّب و تصرّف نمودهاند، تفصيل آن را نيز درست دارند و يك دينار پوشيده و پنهان ندارند كه اگر ظاهر شود كه احدي جانبداري نموده، يك دينار پوشيده و پنهان كرده است، آن كس را به سياست خواهيم رساند و نوشتهها[ي] مذكور را تسليم «پهلوان ابراهيم بافقي»، تفنگچي سركار خاصّۀ شريفه نمايند كه با درگاه مُعلّي آورد.
ديگر، كلانتر دارالعباده بداند كه در كتابتي كه به حكمت پناهِ جالينوس الزّماني «حكيم محمّد داود» نوشته بود، قيد كرده بود كه مبلغ دو هزار تومان، وزير و ولدان و مُلازمان در دارالعبادۀ مذكور تقلّب و تصرّف نمودهاند، ميبايد كه تفصيل آن را نيز نوشته، تسليم «پهلوان ابراهيم» مذكور نمايند و وزير نيز واردِ خود را نوشته به مشارُاليه دهد كه به درگاه جهان پناه آورد.
غرض كه آنچه وزير در حقِّ كلانتر گويد و آنچه كلانتر در حقِّ وزير گويد و آنچه رعايا در حقِّ هر دو گويند، نوشته را تسليم مشارُاليه نمايند كه به درگاه جهان پناه آورند و همين رقمِ او [را] در مسجدجامع [يزد] بخوانند كه هر يك از كدخدايان و رعايا درددلي كه داشته باشند به درگاه جهانْ پناه فرستند و ديگر، وزير و كلانتر واردِ خود را نوشته، مَچلگاه بر آن بنويسند و رعايا نيز اسناد و قبوضي كه داشته باشند، حاضر كنند كه چون كسي به جهتِ تميز محاسبۀ ايشان بدان جانب آيد، انتظار، نبايدش كشيد.
وزير دارالعباده بداند كه قبل از اين عرض نموده بود كه «علي امير» مبلغ سيصد تومان به علّت داروغگي گرفته، اگر خاطر نشان نكنم، از عهده بيرون آيم و ولدان او نيز در طويلۀ خاصّۀ شريفۀ صفهان به زباني ديباچۀ مذكور را عرض كرد، آن نسخه را نيز بفرستند و چند قد، دارايي الوان كه تمام كرده، حاضر داشته باشند و مقدار يك صد مَن به وزن تبريز، قند مكرّر و سيصد مَن به وزن تبريز، آبليموي اعلا انفادِ درگاه مُعلّي گردانند و دانسته باشد كه اگر آبليمو زبون بوده باشد، هم او را و هم استادي كه آبليمو گرفته باشد، سياست خواهيم فرمود.
تحريراً في شهر شوّال 1029 [ق]
ميبايد كه مبلغ پنجاه تومان تبريزي در وجه اِنعام ابراهيم مذكور، وزير دارالعباده برسانند و اگر تقلّب و تصرّف داشته باشد، از آن جمله حساب شود و اگر تقلّبي و تصرّفي نداشته باشد، به خرج وجوهات كه به تحويل وزير مذكور مقرّر است، مستوفيان عظام، مُجري دارند.
واژه نامـه
اِنفاد = فرستادن تومان= دههزار دينار تومان تبريزي = واحد پول رايج در تبريز جالينوس الزّماني= صفتي براي پزشكان ماهر جهان مُطاع= صفتي براي پادشاه. يعني كسي كه جهان از او فرمانروايي ميكند. خاصّه= ويژه دارالعباده= لقبي براي يزد دارايي= يك نوع پارچة ابريشمي رنگارنگ موجدار داروغه= نگهبان شهر درگاه جهان پناه= دربار، كاخ شاهي درگاه مُعلّي= درگاه بلند و والا، صفتي براي دربار دولت قاهره= مراد حكومت صفوي، دولت مقتدر زبون= پَست، خوار سرْكار= دستگاه اداري صفويان سياست= تنبيه صفهان= اصفهان علّت= دليل | قد= واحد شمارش پارچه، قواره قند مكرّر= قندي كه دوباره صاف كرده باشند. كدخدا= بزرگتر، مهتر، نگهبان شهر، دهدار، رييس محلّه كلانتر= كسي كه نظم شهر به دست او بود و كدخدايان محلّه را تعيين و اداره ميكرد. مَچلگاه= كاغذ، قباله مستوفي= مأمور تحصيل ماليات مُلازم= همراه مَن تبريز= واحد وزن در تبريز، برابر 970/2 كيلوگرم نوّاب= ج نايب، گماشتگان وارد= گزارش، سرگذشت وزير= والي و حاكم هر شهر ولدان= ج ولد، فرزندان |
*- ويرايش نخست: يزدنامه: ايرج افشار، تهران: فرهنگ ايران زمين، 1376، ج 2: 445-444.
[1]- فهرست نسخههاي خطّي كتابخانۀ ملّي ايران: عبدالله انوار، تهران: كتابخانۀ ملّي، ج 5: 274.
[2]- تاريخ يزد: عبدالحسين آيتي، يزد: بينا، 1317: 243.
کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 203 تاريخ : چهارشنبه 1 آبان 1398 ساعت: 16:31