کتابفروشی گلبهار و یزد،میعادگاه اهل کتاب*

ساخت وبلاگ

 

حسین مسرّت

کتابفروشی به غیر از محلّ پخش و عرضه و فروش کتاب، میعادگاه اهل کتاب و دانش نیز بوده و چه بسیار دیدارهای ارزشمند و گاه سرنوشت سازی که در آنجا روی می داده، نگارنده نخستین بار دکتر جلالی پندری را در کتابفروشی آگاه یزد دید و از آنجا باب آشنایی و مراودات و همکاری های بعدی باز شد.

نیز در سفرهای تهران، یکی از برنامه های نگارنده دیدار از کتابفروشی تاریخ و راه جستن در خلوت خانۀ زنده یاد بابک افشار بود، زیرا در آنجا بسیاری از نویسندگان و اهل قلم را می شد دید که سال ها آرزوی دیدار آن در دل هر اهل قلمی وجود دارد؛ و این آشنایی ها بی گمان با بده بستان های قلمی، علمی و فکری نیز همراه بود.

کتابفروشی گلبهار یزد نیز یکی از نخستین میعادگاه های اهل قلم و دانش یزد بود، در مکاتباتی که از عبدالحسین آیتی یزدی نزد خانوادۀ ماست اشاره به آشنایی وی با عبّاس مسرت در محلّ گلبهار یزد دارد. تا پیش از آن، وظیفه این آشنایی ها با انجمن های ادبی و احیانا حجره های مدرسه های علمیّه بود.

در سال 1305 ش با گشایش نخستین کتابفروشی یزد با نام «شعبۀ کتابخانه ایران و گلبهار» دسترسی همگان به کتاب، بویژه کتاب هایی که جدید چاپ می شدند، میسّر گردید و اهل ادب یزد به سان زنبورهای عسل بر سر این یکدانه گل خوشرنگ ریختند و از شهد آن نوشیدند، چونان تشنگانی که در کویرهای سوزان به برکه ای آب رسیده باشند. این بنگاه بعدها به نام کتابخانۀ گلبهار و سپس «کتابفروشی گلبهار» تغییر نام داد.

نخستین بار کاظم اسلامیه، سردبیر طوفان یزد در اهمیّت این کتابفروشی نوشت.

«آقای حاج محمّدرضا مدرّس زاده در سال 1305 کتابفروشی گلبهار را افتتاح کرد تا با در دسترس گذاشتن کتب متنوّع [ که آن ها را از تهران و نیز یزد حتّی بمبئی به دست می آورد) و وسایل دیگر در پیشرفت فرهنگ خدمت کرده و در عین حال کار آبرومندی داشته باشد، چند سالی این کتابفروشی را اداره کرد، کم کم چون وجود چاپخانه ای را برای شهر لازم دانست، در سال 1312 اقدام به وارد کردن ماشین چاپ کرد و حتّی در همان سال تاسیس چاپخانه، روزنامۀ گلبهار به مدیریّت مرحوم عبدالعلی مولوی، مؤسّس اوّلیّۀ بنگاه گلبهار یزد و به سردفتری محمّد کیوان فر، دبیر دبیرستان مارکار چاپ و منتشر شد». (1)

هر چند نباید از همّت ستودنی رضا مدرّس یزدی معروف به محمّدرضا مدرّس زاده و مولوی در گشایش باب تازه ای از دانش در یزد غافل بود، امّا این نهال با علاقه و شور جوانی کتابدوست از محلات حاشیه ای یزد آن روز به نام محلّۀ خرّمشاه، بارور شد. او کسی نبود به جز مهدی فرزند عبدالرشید که بعدها با نام مهدی آذریزدی (خرمشاهی) و با نوشتن قصّه های خوب برای بچّه های خوب، شهرتی فراگیر بدست آورد. وی  از آن دوران و سیر کتابفروشی در یزد خاطرات خوبی دارد:

«شهر ما تا سال 1318 تنها یک کتابفروشی مجهّز داشت به نام گلبهار که به همّت مولوی اصفهانی و محمّدرضا مدرّس زاده یزدی از مدتها پیش تاسیس شده بود.»

... پیش از گلبهار و در همان سال ها که این کتابفروشی بزرگ جلوۀ یک مؤسّسۀ مطبوعات آبرومند را داشت، تنها چند دکّۀ نیم بابی کتابفروشی بدون لوحه و عنوان داشتیم که از قفسه بندی در آن ها خبری نبود، و کتاب هایشان را  بر حسب قد و اندازه مانند هرمی بر روی هم سوار می کردند». (2)

همو در ادامه می نویسد: «یکی از آن ها که در جنب کاروانسرای تاجرنشین کرباسی (کلباسی) در بازار زرگرها دکّان داشت و همیشه مشغول صحّافی و سریش مالی بود، بعد از آنکه می گفت: کتاب را دارم، بیرون آوردن آن را به فردا،پس فردا وعده می داد».(3)

مهدی آذر که همیشه در حسرت دیدار کتاب های نو از خرّمشاه تا مرکز شهر را پیاده می پیمود، سرانجام بر کمرویی خود غلبه کرد و پای به مغازه گلبهار نهاد.

«اوّلین بار که به کتابفروشی گلبهار وارد شدم، روزی بود که آقا رضا سعیدی، صاحب کارگاه جوراب بافی که در آن کار می کردم (و) اشتیاق مرا به کتاب خواندن دریافته بود مرا با خود به گلبهار برد و گفت: هر چه می خواهی ببر و بخوان و همچنان پاکیزه بیاور». (4)

این شیوۀ امانت دهی در سال های آغاز به کار گلبهار مرسوم بود و بیشتر کسانی که با مدرّس زاده آشنا بودند، همچون زنده یادان محمّدعلی فرهمند، دبیر ادبیات عرب، عبّاس مسرت، سردفتر اسناد رسمی و ... از ایشان کتاب های جدید به امانت می گرفتند. دیگران هم از بابت کتاب های عاریه ای شبی 5 تا 10 شاهی می دادند. امّا با رونق گلبهار این شیوه هم منسوخ شد. (ولی دیگر کتابفروشی های یزد تا سالهای 1350 ش همچنان کتاب عاریه ای می دادند.)

مهدی آذر، سپس به دومین کتابفروشی یزد اشاره می کند و می نویسد: «در سال 1319 یک کتابفروشی تازه به وسیلۀ آقارضا سعیدی که از منسوبان (گلبهاری ها) بود، به وجود آمد، ایشان دکّانی را در سر بالایی بازار خان اجاره کرد و دومین کتابفروشی امروزی را که قفسه و میز و پیشخوان و ویترین و این چیزها داشت، در یزد تأسیس کرد و مرا به آنجا منتقل کرد و آن را به نام"کتابفروشی یزد" طرّاحی کرد.

همین که قفسه ها پر از کتاب شد، کودکان دبستانی که از بازار می گذشتند به هم خبر می دادند که بچه ها اینجا هم یک گلبهار وا شده، اهمیّت یگانه مؤسّسه گلبهار در شهر ما سبب شده بود که کلمۀ گلبهار تا مدت ها معنی مطلق کتابفروشی را به خود گرفته بود». (5)

آذریزدی، حیات کتابفروشی جدید را در پرتو عشق و علاقۀ آقارضا سعیدی می داشت و گرنه در شهر دور افتاده ای چون یزد، که همه در پی کار و زحمت و تلاش هستند، کتابفروشی چه قدر می توانست درآمد داشته باشد.

«آقارضا سعیدی خود اهل سفر و ادب، خوشنویس و دوستدار کتاب بود و بیش از آنکه به فکر در آمد کتابفروشی یزد باشد، از اینکه آنجا محلّ آمد و رفت اهل کتاب باشد، لذّت می برد. گویا به همین ملاحظه، نمایندگی عدّه ای از جراید و مجلات را نیز که در آن روزها منتشر می شد، تحصیل کرد، آقا رضا هم اوایل کار از مرکزیّتی که کتابفروشی یزد پیدا کرده، شاد و شنگول بود. ما چندان تاجر و کاسب نبودیم، و بیشتر عاشق بودیم. کتابفروشی یزد ابری بود که در بیابان بر تشنه ای ببارد». (6)

پس از یک سال آقارضا تصمیم گرفت که کتابفروشی یزد را به گلبهار واگذار کند و خود در تأسیس کتابفروشی و چاپخانه گلبهار کرمان سهیم شود، پس آقارضا راهی کرمان شد و آذر همه کارۀ کتابفروشی یزد، وی که در پی فرصتی برای خودنمایی و در پی تحقق آرزوهایش بود، دست به کارهای جدید زد.

«من هم خیلی شلوغ می کردم، آن قدر کتاب وارد می کردم که محیط یزد ظرفیّت آن را نداشت و بیشتر چیزهایی بود که خود آرزوی دیدن آن ها را داشتم  و گویا مغازه مداخلی نداشت .... در این مدّت چون می دیدم ناشران در تهران، کتاب چاپ می کنند. من هم هوس کردم به نام کتابفروشی یزد، انتشارات داشته باشم، نغمۀ دل از آیتی [یزدی]، بلوهر و درس انشاء از علیرضا ریحان یزدی، امّا طرف حساب های تهران، کتب چاپ ولایات را پخش نمی کردند.

.... از کاری که می کردم خوشحال و از موّفقیّتی که داشتم شادمان بودم، به نظرم کتابفروشی گلبهار یک تجارتخانه بود و کتابفروشی یزد میعادگاه اهل کتاب». (7)

و سرانجام آذر یزدی، بزرگ ترین بهرۀ سالیان چند کار در کتابفروشی یزد را «آشنایی با فرهنگیان و طبقۀ معلّم و دانشجویان با استعدادی می داند که بیش از او می دانستند و «از دیدار کتاب های متنوّع ذوق می کردند.» و او را خوشبخت می نمودند. وی می نویسد که در آنجا با غلامعلی رئیس یزدی، صاحب بزرگ ترین کتابخانۀ شخصی در یزد؛ عبدالحسین آیتی، مدیر نمکدان و نویسندۀ تاریخ یزد؛ حاج شیخ محمود فرساد، رئیس انجمن ادبی یزد؛ دکترمحمّدعلی اسلامی ندوشن؛ بهروز افشار؛ دکتر محمود افشار، صاحب امتیاز مجله آینده؛ دکتر فرهاد آبادانی، استاد دانشگاه اصفهان و بسیاری دیگر از سرشناسان و بزرگان و اهل ادب و قلم یزد آشنا شده است.

پی نویس:

1- طوفان یزد، شمارۀ ویژه سال 1338، ص 14. روزنامۀ گلبهار در سال 1312 ش توقیف شد.

2تا 7- آذریزدی، مهدی: «یادی از یک دیدار در یزد»، در کتاب: ناموارۀ دکتر محمود افشار، به کوشش: ایرج افشار و کریم اصفهانیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار یزدی، 1365، ج 2: 899-891 با تلخیص زیاد.

 

 *پیمان یزد ،س26 (1397/10/26):3

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 178 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 18:08