دَخمههای زردشـتیان یزد*
حسین مسرّت
از دید نگهداری، سرپرستی و دیگر کارها، سرپرستی دخمههای یزد با انجمن زردشتیان است.
جلال آل احمد در رهنوردی سال 1377 ش خود به یزد، سری به دخمههای یـزد زده و میگوید:
«از دخمههایشان دیدن کرده بودیم، یعنی از برجهای فراموشی، از خانههای ابدی اموات زردشتیان که در آنها به بَدویترین وضعی هنوز مردگان را در اختیار آفتاب و پرندگان میگذارند.
یزدیهای زردشتی، دو دخمه دارند. یکی دخمۀ گلستان که دایر است و دیگری دخمۀ مانُکجی Manok-Ji که بسته است و هرکدام بر سر تپّهای دور از شهر. تا پشت در دخمهها رفتیم و آدابورسوم دفن را پرسیدیم و از اناری که پشت سر میّت روی زمین میترکانند، خوشمان آمد. راهنمای ما که خودش، نیمچه دستوری بود (موبد مانند) سرِ دردِ دلش باز شد و از خرافات حرفها زد و از اینکه حتّی در کرمان، رسم تهران را عمل میکنند، ولی یزدیها عجب پابندند و هنوز میانگارند که هر چه زودتر، لاشخور چشمهاشان را از کاسه درآورد، زودتر به (بهشت مینو) واصل میشوند».[1]
نگارنده برای بررسی هر چهبهتر و فراگیرتر، خود به دیدن آن دو دخمه در پایان صفائیه، در جنوبیترین جای شهر یزد رفت. بر بالای دو تَپّه، دو دخمه به چشم میخورد، یکی گلستان که نوتر است و دیگر مانکجی که کهنهتر است. این بناها هر دو سنگی بوده و به اندازۀ پانصد گز از هم جای دارند.
دخمۀ گلستان
در سمت راست جادّۀ خاکی، درست در سوی باختر ، دخمهای بزرگ به قطر بیستوپنج متر هست و پس از گذشتن از یک جادّۀ سنگی به پهنای دو متر میتوان به آن رسید. مصالح همۀ بنا از پلّهها تا دیوارها همه از سنگ بادبُر است و بر روی دیوارهای بیرونی، کاهگل و گچ روی سنگ کشیدهاند. سراچهای آجری در کنار در ورودی این دخمه به چشم میخورد که گویا سراچۀ دخمهبان بوده یا برای برگزاری آیین دخمهگذاری. درِ ورودی دخمه که سمت خاور جای دارد، آهنی است و اکنون با آجر جلوی آن را پوشاندهاند.
بالای این در سنگ نبشتهای تاریخی جای داشته که اکنون تنها جایش باقیمانده است (همانند سنگ کارگذاشتهشده در دخمۀ مانکجی بوده.) ناچار از سمت باختری دخمه که دیوارش را ریختهاند، وارد شدم. بلندی دیوارها از روی تپّه، شش متر و دسترسی به دخمه، بهجز راه ورودی دشوار بوده. قطر دخمه، نزدیک به بیستوپنج متر است. در میان آن، چالهای سنگی برای دفن اُستخوان مُردهها به نام اُستودان جای دارد. این بنا روباز بوده و کف آن از همان سنگ تپّه: (بادبُر) است که هموار کردهاند.
آقای فرخانی میگوید: این دخمه، به دخمۀ گلستان خانم نامور است و همانگونه که در سنگ تاریخ این دخمه که به دخمۀ مانکجی بردهشده است آمده، به دلیل دشواری راه، از آن دخمه (دخمۀ مانکجی در سمت خاور) چشم پوشیده و این دخمه را ساختهاند.
به اندازۀ یکصد و پنجاه متر از این دخمه، دخمۀ کهن دیگری، همراستای دخمۀ گلستان خانم به چشم میخورد که دیوارهای سنگی آن فروریخته و آقای فرخانی پیشینۀ آن را سیصد سال میداند.
دخمۀ مانُکجی
در سمت خاور و بهسوی مهریز، دخمۀ دیگری که راه دشواری دارد، دیده میشود. این دخمه به دخمۀ مانکجی، نامدار است و از گلستان کهنتر است. در آغاز راه آمدن به این دخمه، سراچهای جای دارد که در برون و درون آن، دو سنگ مرمرین تراشیده شده، دیدهها را به سوی خود میکشد. بر سنگ برون، نوشتاری آمده که چکیدهاش در زیر میآید:
«هوالّله تعالی شأنه. بخشش پاک یزدان....دخمه در رمضان سنۀ 1222 شروع به کارشده و در سنۀ 1225 یزدجردی کار آن به پایان رسیده، به همّت مانکجی ابن لیمجی هوشنگ هاتریا فارسی هندی.» در این سنگنبشته به مسلمانان و زردشتیان بر پایۀ روایات پشتوانه دار خودشان سفارش شده که به مرده دست نزنند.
در درون این سراچه، سنگ مرمرین دیگری جای دارد که بنا بر گفتۀ خداداد خنجری و گواهان روشن، از دخمۀ گلستان به اینجا آورده شده است، خود نوشته نیز گویاست:
به نام خداوند آمرزنده
«چون جادّۀ کوه دادگاه* نو که از تأسیسات مرحوم مغفور مانکجی صاحب ابن مرحوم لیمجی میباشد، برای عبور و مرور جنازهبران بسیار دشوار و با زحمت بود، از وجه بهشتی روان، مرحوم بمان، ابن مرحوم اردشیر نوشیروان فرامرز نَرسیآبادی که در عنفوان جوانی و ناکامی به سن بیستوششسالگی، اندر روز ماه ایزد و دیماه قدیم سنۀ 1295 یزدگردی** در بمبئی از این جهان فانی در گذشته است از میان کوه مزبور برای سهولت عابرین این راه با همین منزل*** برای رفاهیّت ایشان ساخته و برپا شد که راحت کنندگان، جوانِ ناکام، بمان، بانی مزبور و پدرشان اردشیر نوشیروان فرامرز و مادرشان گُل مهربان لوک و فیروزۀ یزدگرد و مهربان فرامرز را به خدابیامرزی یاد و شاد سازند، به سرپرستی و مواظبتِ بهدین مهربان ابن رستم مهربان بهروزی مهدیآبادی انجام یافت به تاریخ آخر تیرماه 1309 شمسی و 15 اسفندماه قدیم 1299 یزدگردی عملِ بمان خدابخش مُریابادی».
این دخـمه که کهنتر بـوده از دید ساختـمان و استواری، بهتـر از دخـمۀگلستان است. دارای دری سنگی با چفتوبست آهنی است و در پایین در، سوراخهایی گذاشتهشده که زردشتیان، شمع و چراغ روشن میکنند. لَکّههای روغن تازه بود؛ به گفته ای بااینکه این دخمه کهنهتر است، هنوز بهپای آن چراغ میافروزند و یک تازهوارد گمان میبرد که این نوتر است. بر بالای سر در این دخمه، سنگ تاریخ مرمرینی با نوشتۀ زیر کارگذاشته شده که به شوند دور بودن، همگی خوانده نشد. چکیدهاش در زیر میآید:
به نام ایزد بخشایندۀ بخشایشگر مهربانِ راستیپسند
«این دادگاه در عهد مَعدَلت.... ناصرالدّین شاه... به تاریخ فروردین 1221 یزدگردی و مطابق سنۀ 1272 هجری قمری مطابق سنۀ 1855 عیسوی به همّت مانکجی ابن لیمجی، ولد هوشنگ هاتریا پارسی هندوستان ساخته شد».
قطر این دخمه، پانزده متر است و به شوند داشتن در و چفت از راههای دیگری نمیتوان بدان وارد شد. یادآور می شود که اکنون بیش از پنجاه سال است که در هیچکدام از دخمههای یزد، مُردگان را نگذاشته و آنها را در گورستانی نوساز بالاتر از صفائیه به اندازۀ کمابیش هزار گز که در محور شمال جای گرفته و نزدیک همین دخمه است، به خاک میسپارند.
به اندازۀ چهار الی پنج فرسنگی این دخمهها، میان چم تَفت و دخمههای صفائیه، یک دخمۀ بسیار کهن دیگری است که آقای فرخانی می گوید: یک باستانشناس هندی از آن بازدید کرده و گفته: بین هزار الی هزار و پانصد سال، پیشینه دارد و سنگ تاریخی بر آن کارگذاشته شده است.
خداداد خنجری دراینباره گفت:
این دخمه، چند فرسنگ بالاتر از صفائیه، نزدیک معدن سنگ (که هماکنون از آن بهره برداری می شود) جای دارد. نزدیک به پنجاه سال پیش یک باستانشناس هندی آن را پیدا کرد. پس از باز کردن دخمه، چیزهایی در آن یافتند از قبیل بازماندۀ استخوان چند مرده درون جامۀ ساده (بنا بر آیین زردشتیان با کفن به خاک سپرده میشوند) که در کنارش، ابزارهای سادۀ زندگی جای داشت. برای این استخوانها و وسایل همراهشان دو گمان برده میشود:
نخست: به شَوند یک بیماری واگیردار و همهگیر بروز کرده مانند: وبا، حصبه و طاعون که بسیار کشته داده و فرصت کفنودفن را نداشته و به این گونه به خاک سپرده شدهاند.
دوم: چون ابزارهای سادۀ زندگیشان، همراهشان بوده و برخلاف آیین زردشتیان است، گمان میبرند که کسانی به آنها حمله کرده و از ترس به اینجا پناه میآورند. چون شهربند (محاصره) به درازا کشیده، بر اثر گرسنگی درگذشتهاند. (این گمان درستتر می نماید).
ساختمانهای وا
[1]. «سفری به شهر بادگیرها» ارزیابی شتابزده: جلال آل احمد، تهران: رواق، چاپ سوم، 152:1357.
*. دادگاه یا داغگاه، اصطلاحی برای دخمه است. (مسّرت).
**. برابر 1305 خورشیدی.
***. گویا سراچۀ سر راه دخمۀ گلستان خانم.
کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 20 تاريخ : سه شنبه 10 بهمن 1402 ساعت: 14:10