زندگی، آثار و اندیشه‌های مولانا مؤمن یزدی (6)

ساخت وبلاگ

حسین مسرّت

نیز عبدالحسین آیتی درنهایت دل‌بستگی و گزافه‌گویی نوشته است:

«مؤمن حسین یزدی مشهورتر از آن است که نیاز به بازگفتن باشد. (آثارش از آفتاب مشهورتر است) بحری موّاج بوده و فلکی رجراج و بازار علم و ادبش هر دو رواج، کمتر تذکره‌ای است که به نام مؤمن حسین یزدی مزّین نباشد، ایران به مؤمن یزدی بالان است، زیرا مقامش منحصر به شعر و ادب نبوده. بلکه در هر علم، فروع و براعت داشته و در تزکیۀ نفس و حسن اخلاق، نبوغ» داشته است (77).

دیگر نویسندگان دراین‌باره می‌افزایند که: «در اکثر علوم و فنون متنوّعه با بهره بوده» (78) «از مستعدّان و خوش‌فکران بوده، در وطن با خشک و تر ساخته، روزگار به عافیّت می‌گذراند.» (79) و «از علما و بلغای زمان خود بوده.»(80) و «از مشاهیر دانشمندان عهد خود» گردید. (81)؛ و «اکثر علوم و فنون واقف ایدی» (82) و در یک‌سخن، او «از فضلای زمان خود بوده، در نزد علما و عرفا کسب کمالات ظاهری و باطنی نموده است.» (83)

بازتاب رخدادهای اجتماعی در سروده‌های مؤمن یزدی

گویند بسیاری از سخنوران، آیینۀ روزگار خویش‌اند. سخنوران هرچه خواسته باشند بنا بر فشار زمانه و بد روزگاری و رخدادهای سیاسی و ستم و ددمنشی بسیاری از فرمانروایان برکنار باشند و خود را آزاد از روند روزگار بدانند، نمی‌توانند، چه بسیار سخنوران که شعرهای سیاسی را تنها برای دل خود سروده و حتّی دلیری بازگویی آن را نیز نداشته‌اند. ولی بااین‌حال از درون بسیاری از سروده‌های آنان به چگونگی روزگار ناسازگار و نا به سامان می‌توان پی برد.

چنانکه مؤمن حسین یزدی با آنکه پدرش در دفتر شاه نعمت‌الله باقی کتابدار بوده و خود گویا بهره‌ور از این پیشۀ پدر و بنا به نوشتۀ جامع مفیدی که سخنوران در گروه میانی جامعه بوده‌اند. با این وصف در دیوان او رباعی‌هایی در نکوهش خواجه، شاه، فرمانروا و دیگران دیده می‌شود که شمار آن‌ها کم نیست که نمونۀ برخی از آن‌ها می‌آید:

در نکوهش خواجه:

گو خواجه به فربهی جهانگیر شود در پرورش نفس و بدن، پیر شود

از وی شکمی سیر نشد چون همه عمر باری شکم خاک از او سیر شود

نکوهشی دیگر از خواجه:

گر خواجه به من رخ ننماید، بهتر کارم ز در او نگشاید، بهتر

تا چند نشینیم که بیرون آید شخصی که اگر برون نیاید، بهتر

نکوهشی دیگر از خواجگان:

بر سفرۀ خواجه، گرده مهر و ماه است آماده در او هر آنچه خاطرخواه است

ماند به سپهر، سفرۀ او، لیکن زین وجه که دست خلق از او کوتاه است

نکوهش فرمانروا یا شاه:

دل دور ز قرب شاه، صد مرحله باد جام می قرب، در کفش آبله باد

در مشرب ما خمار نومیدی به این باده نصیب جان کم‌حوصله باد

نکوهش ستمگران و هواداری از ستمدیدگان:

عیشی بکند این دل محروم، آخر مسرور شود خاطر مغموم، آخر

عمر ستم اندیش، بقایی نکند کاری بکند نالۀ مظلوم، آخر

نکوهش میر و وزیر:

رو بر در دل، پشت به محفل‌ها کن ترک همه‌گیر و حلّ مشکل‌ها کن

کاری نگشاید از در میر و وزیر دریوزۀ همّت از در دل‌ها کن

گویا گله از زاهدان ریایی در هر دوره و زمانه گسترده بوده و این‌گونه سروده‌ها در نزد همۀ سخنوران به‌ویژه مؤمن دیده می‌شود:

تا چند به داغ شوق، سوزم خود را وز دور زیارت کنم آن مرقد را

یا شاه خراسان! ز کرم، صبری ده یا پاک‌کن از اهل ریا مشهد را

***

زاهد! نخوری می که عقاب است آنجا جز زهد نورزی که ثواب است آنجا

بهر تو، ریا دوزخی افروخته است بشتاب که زهد خشک، باب است آنجا

***

زاهد! علم زهد، برانگیخته‌ای زهدی به ریا و شید آمیخته‌ای

سجّاده و سبحه نیست، هنگام نماز دامی است فکنده، دانه‌ای ریخته‌ای

مؤمن با پشتیبانی از دستگاه دولتی، دو رباعی در نکوهش کسانی که رودرروی دولت به پا خاسته‌اند دارد، یک رباعی دربارۀ راهزنان و شورشیان رودرروی شاه و دولت، مانند: بکتاش بیک افشار دارد. چنانکه می‌گوید:

ای گرگ شریر! اگر شدی خوار و نژند ما را چه گنه که هستی از ما گله‌مند؟

دندان تو را سنگ حوادث بشکست عدل شه دین‌پناه، چنگال تو کند

و دیگر این رباعی که در نکوهش شاهزاده اسماعیل میرزا سروده که در ستیز با پدر خود شاه‌طهماسب صفوی به پا خاسته بود:

ای دشمن شاه و خصم دیرین پدر فارغ بنشین به‌رسم و آیین پدر

حرز سر توست، تیغ ظالم کش شاه تعویذ تن و جان تو، نفرین پدر

بنا برنوشتۀ جامع مفیدی، در میان سال‌های زندگی مؤمن یزدی (1018- 948 ق) دو سیل ویرانگر شهر یزد را به سال‌های 1001 و 1013 ق در برگرفته است که مؤمن در هولناکی یکی از آن‌ها گفته است:

ای عشق! چه دل‌ها که پریشان کردی سیلی که هزار خانه ویران کردی

نی شاه گذاشتی مسلّم، نه گدا پستی‌وبلندی همه یکسان کردی

ستایش کارهای دینی شاه خلیل‌الله در یزد:

مرهم نه داغ مرد و زن می‌آید برهم زن بدعت کهن می‌آید

گو پیر صنم تراش، کوته کن دست اکنون‌که خلیل بت‌شکن می‌آید

گویا این رباعی را هم مؤمن از برای رخدادی تاریخی سروده است:

از طاق دل خلق، تمنّا افتاد وز چشم همه، ذوق تماشا افتاد

بنیاد وفا و مردمی یافت شکست سرو چمن مروّت از پا افتاد

میرافضلی می‌آورد: «شکايت از روزگار و نامرادی بخت و اعتراض به وضع موجود و ستايش باده‌ و محتوم بودن مرگ و مذمت اهل ريا يکی ديگر از موضوعات پُربسامد در رباعيّات مؤمن است و او را در اين وادی بايد از پيروان راستين خيام به شمار‌ آورد». (2/83) وی سپس این دو رباعی را گواه می‌آورد:

لبريز ز باده ساغر جُهّال است پيمانۀ ما ز غصّه مالامال است

اوضاع جهان اگر بدين منوال است نيک است که رسم عمر، استعجال است!

***

ويرانۀ دل را ز می آباد کنيد هر جا که کشيد می، ز ما ياد کنيد

چون خاک شويم، بر سر تربت ما جامی بزنيد و روح ما شاد کنيد

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 12:51