زمینه ساز گرایش من به ادبیّات پدرم بود (1) *

ساخت وبلاگ

 

 

گفت و گو از: علیرضا خورشیدنام

 

بی گمان نام استاد «حسین مسرت» همچون خورشیدی فرزوان بر سردر تالار افتخارات فرهنگ و ادب نه تنها یزد، که کشور، آن چنان درخشان است که نیازی به معرفی ندارد.

 

در بهمن سال  1399، استاد با بزرگواری تمام فرصتی به من دادند تا در 2 نوبت – که هر کدام بیش ازیک ساعت به درازا کشید- با ایشان به گفت و گو بنشینم. پس از آن در پی فرصت مناسبی بودم تا این گفت و گو را با اهالی ادب و فرهنگ و هنر یزد به اشتراک بگذارم؛ و چه هنگامه ای مناسب تر از «روز قلم»

 

آن چه در پیش روی شماست، بخش نخست گفت و گو با این نویسنده و پژوهشگر پرکار، نجیب، فروتن و البته اندیشمند و خوش قلم است؛ گفت و گویی که به گفته خود استاد با دیگر گفت و گوهایی که تا کنون با ایشان شده، متفاوت است.

 

1- برای آغاز گفت و گو بفرمایید دلبستگی و گرایش شما به کتاب و نویسندگی از کی و کجا آغاز شد؟ این دوستی از کجا ریشه گرفت؟

 

- خوشبختانه من پدری داشتم که دوستدار تاریخ و فرهنگ و ادبیّات بود و از همان دوران کودکی، سروده های سرایندگان بزرگ و نامی ایران مانند حضرت حافظ  را برایمان می خواند؛ و هنگامی که پایۀ چهارم و پنجم دبستان بودم غزل های کوتاه حافظ را به من و برادرانم یاد می داد تا از بَر کنیم. مثلا در دوره راهنمایی «عاق والدین» ،«موش و گربه» و داستان های منظوم کوتاه را برای ما می خواندند. پیامد این برخورد پدر، زمینۀ گرایش من به ادبیّات و فرهنگ و هنر شد. خوشبختانه پس از آن هم زمینه های دیگری در این راستا برای من پیش آمد و جوری شد که از بین برادران  دیگر، تنها من بودم که مانند پدر به فرهنگ و ادبیّات، دل بسته شدم. چنین رویکرد دوگانۀ من و برادرانم، نشان از تفاوت بین آدم ها دارد. تفاوت ها در همین هست، یعنی به غیر ازوابستگی و دل بستگی ها ، جوهره هایی هم بایستی درون انسان باشد تا در راهی گام بگذارد و پیشرفت کند.

 

2- اگر ممکن است کمی هم دربارۀ پدر بزرگوارتان بگویید.

 

 

- نام پدرم «عباس آقا» بود. پدرم سردفتراسناد رسمی بودند و در کناراین کار، شعر هم می گفتند هرچند شاعر سر شناسی نبودند، ولی چند نمونه از سروده هایشان به جا مانده، بویژه سروده هایی که در مشاعره و نشست و برخاست با شعرای بزرگ هم دورۀ خود، مانند آقای «عبدالحسین آیتی یزدی» سروده بودند، ولی افسوس که  دفتر سرودهایشان در خانۀ خودشان که همان سال ها، بنا به دلایلی، گرو گذاشته شده بودند، خوراک موریانه شد!

 

3- مدرک تحصیل پدر چی بود؟

 

- «شش قدیم» بود که شاید با گواهی «کارشناسی» امروزه برابری می کرد! چون درآن دوره، دانش آموزان در دورۀ دبستان، «گلستان سعدی» را می خواندند.

 

4- گفتید که حافظ خوانی را از غزل های کوتاه حافظ آغاز کردند؛ نخستین غزلی را که برایتان خواندند ، به یاد دارید؟

 

- بله خوشبختانه یادم هست؛ کوتاه ترین غزل حافظ بود که می فرماید:

ساقیا  آمدن عید مبارک بادت

وان مواعید که کردی مرواد از یادت

 

5- نخستین کتابی که احتمالا پدر به شما پیشنهاد کردند بخوانید و یا نخستین کتابی را که روی شما تأثیر گذاشت به یاد دارید؟

 

- پدر، کتاب های گوناگونی را به ما معرّفی می کردند یا برایمان می خواندند؛ مانند کتاب «نِصاب الصِبیان» نوشتۀ « ابونصر فَراهی« که خودشان برای ما می خواندند. در این کتاب ترجمه واژگان و اصطلاحات عربی به شعر بود و مثلاً 12 ماه شمسی و 12 قمری به نظم در آمده بود. ترتیب ماه های سال خورشیدی این بود:

زفروردین چو بگذشتی مه اردیبهشت آید  / بمان خرداد و تیر، آنگاه مردادت همی‌آید و...

و ماه های قمری را این جور به نظم درآمده بود:

زمحرّم چو گذشتی، بوَدت ماه صفر

دو ربیع و دو جمادی زپی یکدیگر

رجب است از پی شعبان، رمضان و شوّال

پس به ذیقعده و ذیحجّه بکن نیک نظر

من این سروده را همان طور که پدر در دوره دبستان برایمان خوانده بودند، همچنان به یاد دارم و هنوزهم هرگاه بخواهم ترتیب ماه های قمری را به یاد بیاورم، این شعر را زمزمه می کنم.

 

این نمونه ای از کتاب هایی بود که پدر به ما معرفی می کردند. در دورۀ راهنمایی که در آموزشگاه نمونۀ فرهنگیان کنار سینما دانش آموز بودم – پس از آن راهنمایی علامه اقبال شد - مشتری «کتاب فروشی امیرکبیر» - محمّد آقا احمدی- شدم که روبروی آموزشگاه ما بود و من از آنجا داستان های کوتاه را تهیّه می کردم.

 

6- آیا در دوران نوجوانی و جوانی، کتاب های جوان پسند مانند کتاب های پلیسی پرویز قاضی سعید عملیّات مایک هامر و یا کتاب های ژول ورن را هم می خواندید؟ کتاب هایی که هیجان انگیز باشد؟

 

 

- نه! من بیشتر داستان های کوتاه را می خواندم یا داستان هایی مانند «بینوایان» از ویکتور هوگو ، یا کتاب «نامه های پدری به دخترش» نوشته جواهرلعل نهرو؛ البته کتاب های «ژول ورن» را هم می خواندم. ولی به کتاب های پلیسی اصلا علاقه نداشتم.  البته در دوره راهنمایی با کتاب هایی که تهیّه کرده بودم، یک کتابخانه خصوصی با مُهر خودم درست کردم و که آن مُهر هنوز روی کتاب های دورۀ نوجوانی من هست؛ افزون بر این ها در همان دوره از کتابخانه های عمومی هم استفاده می کردم.

 

7- در آن دوره بیشتربه کدام یک از کتابخانه های عمومی می رفتید؟

 

در دورۀ راهنمایی و دبیرستان، بیشتر از کتاب های  کتابخانه های «شرف الدین علی» و «رسولیان» – که در کوچۀ حناست - استفاده می کردم. کتابخانۀ «دبیرستان علی دیهیمی» هم که در دورۀ دبیرستان دانش آموز آنجا بودم به دو کتابخانه قبلی اضافه می شد؛ این دبیرستان، کتابخانۀ بسیار خوبی داشت. در کنار این ها پدر هم کتابخانۀ کوچکی داشتند که کتاب های خطی و تاریخی هم در بین آنها بود و من از این کتاب ها نیز بهرۀ بسیاری بردم.

 

حالا که حرف به اینجا رسید، بد نیست بگویم که که پدرم در «کوچۀ دو منار» یک مغازۀ عطّاری داشتند که در کنار کار عطاری، کتاب هم کرایه می دادند (شبی ده شاهی) و بزرگانی مانند آقای «مدرّسی لب خندقی» هم از پدرم کتاب کرایه می کردند! در آن زمان ، «کتاب فروشی گلبهار» هم کتاب کرایه می داد.

 

 

 

8- برای این که به پرسش بعدی برسم، بفرمایید متولد چه سالی هستید؟

 - دوم شهریور 1339.

 

 

9- یعنی شما از نخستین شمارۀ «کیهان بچه ها» که سال 1335 ش بیرون آمده،4 سال جوانتر هستید؛ آن زمان «کیهان بچه ها» را می خواندید؟

 

- بله بله؛ یادم هست همیشه روزشماری می کردم تا «کیهان بچه ها» به دستم برسد و بیشتر هم این هفته نامه را از دکۀ روبروی بانک تجارت -ابتدای خیابان ایرانشهر- تهیّه می کردم. بزرگتر که شدم، رفتم سراغ مجلّۀ «دختران و پسران» و سپس جوانان امروز و اطلاعات هفتگی. 

 

10- سرگرمی دیگر شما در این دوران چه بود؟

 

-  سرگرمی های من بعد از دوره «دختران و پسران» سرگرمی ورزشی بود؛ در آن دوره دو مجلّۀ ورزشی چاپ می شد، «دنیای ورزش» و «کیهان ورزشی» که هر دو مجلّه را با هم می خریدم! می توانم بگویم که یکی ازنخستین کارهایی که در زمینه گرد آوری انجام دادم در همین زمینۀ ورزشی بوده – با توجه به علاقمندی های دورۀ ویژه نوجوانی- و چون هوادار تیم  تاج – استقلال کنونی- بودم، نتایج مسابقات این تیم و تیم ملی فوتبال از زمان بنیان گذاری شان را گردآوری کرده بودم.

 

11- با این گردآوری ها چه کردید؟

 

- این ها دو دفترچه شده بود، یکی ویژه بازی های تیم تاج در ایران و جام باشگاه های آسیا و یک هم برای تیم ملی؛ در هر دو دفترچه، تاریخ برگزاری بازی ها، نتایج، نام گل زنان و چیزهایی از این  دست را نوشته  بودم؛ سال 1358 یا 1359 هر دو دفترچه را به بچه های علاقمند به فوتبال هدیه دادم.

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 146 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:15