زمینه ساز گرایش من به ادبیّات پدرم بود (3)*

ساخت وبلاگ

 

 

گفت و گو از: علیرضا خورشیدنام

* چرا و چگونه به سمت پژوهش کشیده شدید؟

 

- پیش از پاسخ به این پرسش، بد نیست بگویم که از همان دوران دبستان، یک موهبت خدادادی در من بود که انشاهای خوبی می نوشتم. یادم هست در پایۀ چهارم یا پنجم بودم؛ یک روز آموزگارمان گفت که هفتۀ آینده سرودۀ "چشمه  و سنگ" از  زنده یاد "ملک الشعرای بهار" با آغازین:

جداشد یکی چشمه از کوهسار / به ره گشت ناگه به سنگی دچار

را به نثر بنویسیم و ببریم.

هفتۀ بعد، وقتی انشاء را خواندم، برخورد تندی با من کرد و نمرۀ 5 به من داد! به این دلیل که خیال کرد شخص دیگری برایم انشاء نوشته. هر چه گفتم که خودم نوشتم، باور نکرد و گفت: «بچه در این سن نباید دروغ بگوید!»

در آن دوران هیچ وقت بابام برایم انشاء نگفت و ننوشت والبته خودم هم نخواستم.

یادم هست که درآن دوران همیشه بچه ها سراغ من می آمدند تا برایشان انشاء بنویسم و و من هم برای هرکدام انشایی، متفاوت از دیگری می نوشتم!

در دورۀ راهنمایی هم آقای "محمود فروتن" – که بسیار هم آموزگار خوبی بودند - از انشاهای من خیلی خوشش می آمد. دورۀ دبیرستان، اوج انشاهای من بود. ساعت انشاء همه می گفتند که اوّل مسرّت انشاء بخواند! در آن دوره با چند نفر از بچه ها مجادلۀ قلمی داشتیم و انشاهای خوبی می نوشتیم؛ مانند یک جور"مناظرۀ مطبوعاتی" الان.

سال های دوم تا چهارم دبیرستان ، در مدرسۀ علی دیهیمی، در گروه روزنامه نگاری بودم که البته گردآوری همه مطالب به عهدۀ من بود! می توانم بگویم که این ماجرا به نوعی آغاز کار من در زمینۀ نویسندگی بود. ولی دلبستگی من به پژوهش و گردآوری، در سال 1355 و هنگامی آغاز شد که پی گردآوری سروده هایی رفتم – ابتدا اشعار و سپس ابیات - که در آن نامی از خدا برده شده بود یا دربارۀ خدا بود! مانند: "خدایا چنان کن سرانجام کار" بارالها یکی یکتای بی همتا ذات لایزال"

دستاورد این گردآوری، سه جلد دفتر 300برگی با نام های "بارالها" ، "یکتای بی همتا" و "ذات لایزال" شد که سال 1367 به کتابخانۀ وزیری بخشیدم و هم اکنون در گنجینۀ کتاب های دست نویس این کتابخانه است.

 در این سال ها تنها مشوّق من پدرم بود که ایشان هم در آبان سال 1359 از دنیا رفتند؛ برای گردآوری سروده های خدا بابا خیلی خوشحال بودند و من را تشویق می کردند و یادم هست هنگامی که سراغ "مثنوی" رفتم، بابا به من گفتند:

«حواست باشد، چون که اگر متوجه نشوی گمراه می شوی» دلیل هشدار پدر این بود که "مثتوی" دارای دیدگاه های عرفانی و فلسفی پیچیده ای است و برای سن من ، دریافت آن زود بود.

* پس از درگذشت پدر چه کردید؟

 - پس از درگذشت پدر، برای گذران زندگی، سراغ کارهای گوناگونی در شرکت ها و کارخانه ها رفتم که یکی از آن ها "شرکت یزد پیچ" بود. من حتی در این دوره هم کار گردآوری را رها نکردم. کار من به این صورت بود که یک هفته روزکار بودم و یک هفته، شیفت شب. هنگامی که شیفت شب بودم، موضوعات دلخواهم را برای پژوهش روی برگه هایی یادداشت می کردم – که هنوز آن کاغذها را دارم- و مثلا می نوشتم: «کارهایی که باید انجام شود: یزد در سفرنامه ها، یزد در شعر شاعران، تاریخ یزد، مطبوعات یزد و...».

در زمان بیکاری به گردآوری مطلب درباره این موضوعات می پرداختم؛ ولی نقطه عطف زندگی کاری من، با بیرون آمدن از شرکت یزد پیچ  و رفتن به "سازمان میراث فرهنگی یزد" - به پیشنهاد آقای دکتر محمّدرضا اولیاء - رقم خود. این نقطۀ آغازین کارهای پژوهشی من بود که زمینه ساز تغییر مسیر زندگی من هم شد.

 

* در نشریات و روزنامه دیواری هایی که در "دبیرستان علی دیهیمی" آماده می کردید، "موضوعات طنز" هم بود؟

 

- بله؛ یک بخش از کارهای من طنز است. برایم جالب است؛ شما از چیزهایی می پرسید که باعث می شود برای نخستین بار مطالبی را بگویم، چون تاکنون کسی از من نپرسیده است! راستش در دوران پیش و پس از انقلاب، به مطالعۀ کتاب های "عزیز نسین" - طنز نویس نامی ترک - با ترجمۀ "رضا همراه" علاقه زیادی داشتم به گونه ای که همۀ کتاب های "عزیز نسین" را داشتم یا مجموعه کارهایی که شادروان "مهدی سهیلی" – شاعر- گردآوری کرده بود، مانند "نمک پاش" و "خوشمزگی ها" ی 1 و 2 را داشتم و هنوز هم دارم.

از دیگر کتاب هایی که در زمینۀ طنز می خواندم و هنوز دارم، کتاب "عُبید زاکانی" و "گنجینۀ لطایف" بود. در اثر همین علاقمندی مطالبی انشاء گونه نوشتم با پیش عنوان" اندر فواید..." که برای برنامۀ گنجۀ رادیو یزد می فرستادم و بعدها در همین "روزنامۀ پیمان" و هفته نامۀ "ملک یزد" چاپ شد، مانند: "اندر فواید کجاوه نارنجی" که منظورم تاکسی بود یا "اندر فواید کیوسک های نیم تنه" که بعدها در نشریۀ "ارتباط" از روابط عمومی مخابرات یزد هم به چاپ رسید. البته سروده ها و متن هایی هم به زبان طنز دارم که امیدوارم روزی چاپ شود. هم چنین نوشتۀ طنزآمیزی دارم دربارۀ استاد "عبدالعظیم پویا" ، "مرتضی فلاح" و...در کنار این یادداشت های پراکندۀ طنز، نوشته های طنز دیگری دارم به شیوه نثر قدیم، به شیوۀ "تذکرۀ مقامات" که آقای "مرتضی فلاح" و دوستانش در هفته نامۀ "گل آقا" می نوشتند. گاهی هم برای دوستان نوشتۀ طنزآمیزی می نویسم؛ برای نمونه یک بار گفتار طنزی در وصف آقای دکتر "محمّدحسن میرحسینی" ، استاد پیشین تاریخ دانشگاه یزد - که از دوستانم هستند - نوشتم و در "بشارت یزد" چاپ شد.

* چون کمتر کسی از این روحیۀ طنّاز شما با خبر است، گمان کنم اگر آثار طنز شما چاپ شود با پذیرش خوب اهل کتاب و خواننده های آثار شما روبرو شود. ولی نگفتید دنیای پژوهش چه گیرایی و جذابیتی برای شما داشته و دارد که هنوز در این عرصه کار می کنید؟

 

- عرصۀ پژوهش جنبه های گوناگونی دارد: تحقیق ، تصحیح، دریافت و غیره .مثلا کتاب "تذکرۀ میکده" دستاورد "تصحیح" من است. در زمینۀ "به دست آوردن" می توانم بگویم که مثلا یک نفر می آید بر اساس یک بیت یا کلمه ای که در یک بیت است، ثابت می کند در فلان قرنی، این "کلمه" هم وجود داشته؛ همچنان که در "لغت نامۀ دهخدا" مثلا کلمه "پژمان" را می آورد، 10 بیت از سروده های یک دوره را می آورد که کلمه "پژمان" در آنها هست و ثابت می کند که این کلمه در آن دوره هم کاربرد داشته است.

خوشبختانه من در همۀ زمینه های پژوهش کار کرده ام؛ چه زمینه کاربردی و چه تصحیح متون و ...

کار پژوهشی برآیندی دارد که گاهی بر اساس آن به آگاهی های تازه ای دربارۀ یک شخص، یک رویداد یا یک بنای تاریخی می رسی و چیزهای جدیدی را کشف می کنی. برای نمونه، رسیدن به پاسخ این پرسش که مرگ فرّخی یزدی چگونه رقم خورده؟ آیا او را خفه کرده اند یا  به  او سم خورانده اند؟ در بین یک کار پژوهشی، گاهی اشتباهاتی را درست می کنی. برای من، این یکی از ویژگی های دوست داشتنی کار پژوهش است. برای نمونه، سنگ تاریخ مصلی عتیق یزد ، بنای آن را به قرن 8 قمری نسبت می دهد؛ ولی هنگامی که کتاب "جامع الخیرات" را که در سال 725 هجری نوشته شده بخوانیم و می بینیم در آنجا هم نامی از مصلی عتیق برده شده، می فهمیم که پیشینۀ ساخت این بنا، دست کم 200 سال بیشتر از آن چیزی است که در سنگ تاریخش نوشته شده است. این پژوهش، یک کشف تاریخی به شمار می آید.  

* تا کنون چند اثر پژوهشی از شما به چاپ رسیده؟

- در زمینه پژوهش این خوش بختی را داشته ام که تاکنون 75 عنوان کتاب از من چاپ شده و بیشتر دربارۀ کسانی است که هیچ نام و نشانی از آن ها در میان نبوده است؛ مانند : زندگی نامۀ "آقا رضا سعیدی" از بنیان گذاران "کتابفروشی و چاپخانۀ گلبهار یزد" و غیره .

 

هنگامی که پیشنهاد پژوهش درباره ناشران قدیم یزد، به من داده شد تنها دو سطر دربارۀ ایشان در کتاب "دانشنامۀ مشاهیر یزد" نوشته شده بود، ولی پژوهش من به 50 صفحه رسید. با این پژوهش این شخصیّت فرهنگی "زنده" شد. این "یافتن ها" از  شیرینی های کار پژوهش است.

در هر حال پژوهش برای من لذّت دارد؛ گاهی آن قدر سرگرم کار می شوم که وقتی به خودم می آیم می بینم ساعت دو نیمه شب است، ولی اصلا متوجه نشده ام.

* از سختی های پژوهش هم بگویید.

- هرکاری سختی های ویژۀ خودش را دارد؛ پشت سر هر کار پژوهشی - که شیرینی هایش را گفتم - سختی هایی هم هست که شاید دیده نشود. برای نمونه بارها پیش آمده که به من برای یک کار پژوهشی مبلغ ناچیزی را داده اند، در حالی که شخص دیگری برای کاری همانند کار من و از لحاظ ارزش گذاری کمتر، 1000 برابر آن را گرفته است! ولی من به همین حقوق اندکی که می گیرم دل خوش و خرسندم.

نکتۀ دیگری که می توانم بگویم این است که من برای چندین کتابی که به تازگی به چاپ رسانده ام، حقّ تالیف که هیچ، تنها هزینۀ حروفچینی اش به من داده شده است!

برای نمونه در سال های 1390تا 1394 برای تصحیح و تدوین  کتاب "رباعیّات مؤمن یزدی" نزدیک به 4 میلیون تومان برای گردآوری ، خرید و چاپ  نسخه های خطی و عکسی – جدای از وقتی که گذاشتم و مسافرت هایی که کردم - هزینه کردم و به "نشر میراث مکتوب" دادم که پس از چاپ کتاب درسال 1394 تنها 500 هزار تومان به همراه 5 جلد از کتاب به عنوان حقّ تألیف به من پرداخت شد. با همه این برخوردها، من راضی هستم. اگر خودستایی نباشد، می توانم بگویم که تفاوت من با بقیه در این است که من راضی هستم، ولی بیشتر آن هایی که در این زمینه کار می کنند، راضی نیستند و برای کارهای نه چندان ارزشمندی که انجام می دهند - به دلیل روابطی که دارند - پول های کلانی می گیرند.

من حتی از ناشری که چندین کتاب من را چاپ کرده، تشکر می کنم که کتاب هایم را چاپ کرده - حقّ تألیف و زحمتی که برای کتاب کشیدم هم بماند - همین که نتیجۀ پژوهش من نشر پیدا می کند، دل خوشم.

حال که صحبت به این جا رسید بد نیست بگویم که نزدیک به 2000 مقالۀ چاپ شده دارم که شاید تنها برای 30 گفتار آن ، حق تألیف به من داده شده است! 

خوشبختانه نوشته های من، هم زمان در نشریاتی مانند: جهان کتاب، کتاب پاژ ، مهر و ناهید، جُنگ مس، ندای یزد، بشارت یزد، ملک یزد، پیمان یزد، یزد امروز، پرگار، شیرکوه، پردیس یزد، حکیم یزد، مهرطلبان و چند نشریۀ دیگر به صورت رایگان چاپ می شود؛ در حالی که هزینۀ حروف چینی همه مطالب را خودم پرداخته ام. البته این ها را از باب گلایه و شکایت نمی گویم.

 

جالب تر این است که بدانید بعضی از این نشریات حتی یک نسخه از شماره ای را که نوشته ام در آن چاپ شده، به من نمی دهند! برای نمونه 5 مقاله از من در "دایرة المعارف آستان قدس" چاپ شده، ولی حتی یک نسخه از این اثر را به من نمی دهند و می گویند: «بروید بخرید»

با همه این کاستی ها بازهم این کار را دوست دارم و هم اکنون نیز در کار نوشتن زندگی نامۀ شادروان "حاج محمّدتقی رسولیان" با عنوان "پیوسته در تکاپو" و نیز ویرایش نهایی سفرنامۀ خودم به تاجیکستان و تدوین جلد چهارم کتاب "یزد، یادگار تاریخ" و کتابی باعنوان "در بوتۀ نقد" هستم.

* در صحبت هایتان از آقای "دکتر محمّدحسن میرحسینی" نام بردید، گویا ایشان هم پژوهش گر هستند؟

- بله آقای دکتر میرحسینی، استاد پیشین تاریخ دانشگاه یزد هستند که کتاب "آل مظفر" را به عنوان پایان نامۀ دورۀ کارشناسی ارشد و کتاب "تاریخ تجارت در یزد" را به عنوان رسالۀ دکترای خود نوشته اند، کتاب "خاطرات سعیدی" کار دیگر ایشان است و هم اکنون نیز پژوهش دربارۀ "تاریخ 6 قرن اوّل یزد" را آمادۀ چاپ دارند.

* آیا با سایر پژوهشگران استان - مثلا استاد عبدالعظیم پویا - ارتباط کاری دارید؟

 

- بله؛ خوشبختانه من از زمانی که کار پژوهشی را آغاز کردم، تقریباً با بیشتر پژوهشگران یزد ارتباط داشته و دارم. روابط ما در زمینۀ تبادل اطلاعات است و پرسش در زمینه هایی است که به مشکل بر می خوریم.

خوشبختانه چون من در حوزۀ کتاب و کتاب شناسی یزد کار می کنم، به غیر از پژوهشگران تازه کار، تمام پژوهشگران حوزه های گوناگون علوم انسانی یزد را می شناسم و با آنها  تعامل و رابطۀ خوبی دارم.

"استاد پویا" از دوستان والاتبار من است و نخستین آشنایی من با ایشان به سال 1364 برمی گردد، هنگامی که ایشان کارشناس ادارۀ کل فرهنگ و ارشاد یزد بودند. پس از آشنایی، نخستین کاری که انجام دادیم، گردآوری آمار کتاب خانه های یزد بود. پس از آن من در کار "کتاب شناسی قنات یزد" با ایشان همکاری داشتم.

سال 1395 هم که آیین بزرگداشت ایشان برگزار شد، افتخار داشتم که "جشن نامۀ" این برنامه را گردآوری کردم که با نام "پویای فرهنگ" چاپ شد.

 

* پس خوشبختانه در زمینۀ پژوهش و بین پژوهشگران استان، نسبت به سایر رشته های هنری، تعامل، دوستی و رفاقت بیشتری وجود دارد.

 

- بله؛ البته آدم های ناهمگون با پژوهشگران واقعی هم هستند که در "جامعۀ آماری" درصد بسیار ناچیزی هستند. خوشبختانه این گونه آدم ها خیلی زود با کارهایشان شناخته می شوند و درباره شان گفته می شود که فلان پژوهشگر، کتاب ساز است یا سارق! یعنی نوشته های دیگران را گردآوری و به نام خود چاپ می کند! این گونه افراد خیلی زود شناخته می شوند.

در همین باره - اگر تعریف از خود برداشت نشود- بد نیست بگویم که از همان سال های نخستینی که در این کاربوده ام تا به امروز هیچ تلفنی را بی پاسخ نگذاشته ام؛ جوری که گاهی در یک روز نزدیک به 20 یا 30 تلفن ناشناس را پاسخ می دهم. مثلا از اردبیل زنگ می زنند و دربارۀ "وحشی بافقی" می پرسند. کار دیگری که بارها انجام داده ام کمک به دانشجویان بوده؛ جالب است بدانید که من در نزدیک به 200 پایان نامه به دانشجویان کمک کرده ام. هرچند نام من به عنوان استاد راهنما در پایان نامه نیامده، ولی رسماً کارهای پایان نامه را از پیشنهاد موضوع تا ارائه در کنار دانشجویان بوده ام.

 

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 287 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 1:15