روزی که تو رهسپار سرایی دیگر شدی
دانستم که تا چه اندازه حقیر است
این دنیا
دنیایی که تاب تحمل خوب ها و خوبی ها را ندارد
چهل روز از درگذشت مردی گذشت که نمونۀ بارز گذشت ، ایثار ، فداکاری و مردانگی بود . مردی که هماره برای دیگران می زیست و درد دیگران ، درد او بود . در شادیشان می خندید و در غمشان می گریست .
مردی که سینه اش انبان درد بود ، شادی هایش را قسمت می کرد و بار غم ها را به تنهایی بر دوش می کشید .
چندسالی بود که دیگر آن سینه ، تاب تحمّل این همه درد و رنج را نداشت و این را خودش می دانست و بس .
بارها از قلب خود خواسته بود که دمی دیگر تحمّل کند و کرد . امّا مگر تحمّل راپایانی نیست ؟ و بدین روی بود که در روز 15/9/1385 آن قلب پر درد به یاریش نیامد و از حرکت ایستاد . ای قلب بی وفا تو ایستادی و مرا در میان انبوه دردها تنها گذاشتی ، باشد ، دنیایی دیگر است و به هم می رسیم .
و حال چهل روز از آن روز می گذرد و مادر غم از دست دادن آن مرد مهربان می گرییم و می نالیم .
خانواده های گلکار ، یاوری ، مسرّت .
کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 16 دی 1398 ساعت: 3:11