حسین مسرّت
دوصَد= دویست
دوگانه = دوستی بین دو دختر یا دو زن
دوگانیک= دوقلو
دویُم = دوم
دَه مَردَه = روستایی ، چوپان
دیار= وطن
دیپلُم = (diploma) مدرک دکتری (انگلیسی)
دیسکوتِک = (discotheque) محلّ رقص و ...
دیگِ بوغ = دیگ بخار
دیگر کردن= عوض کردن
دیوانه خانه = تیمارستان
راست کرده ایستاده = حالتِ خبردار
راگو = (Ragoût)خوراکی است گوشتی (فرانسوی)
راندن= اخراج کردن
رانده شدن = اخراج شدن در بازی ورزشی
راهبَر = راهنما
راهبران = رهبران، رهنمایان
راهبَری = راهنمایی، هدایت، هدایت پایان نامه
راهبریّت = راهنمایی
راهِ سَفید = راه بی خطر، سفر بخیر ( جملۀ دعایی )
رَحمت = تشکر، سپاسگزاری، متشکرّم
رِزینکا = (ряженко) مداد پاک کن (روسی)
رَسام = نقّاش
رَستنی = گیاه
رَستنی شناس = گیاه شناس
رشته = نخ
رَغد = (raghd) زمین هموار
رفتن دارم = دارم می روم
رَقم = عدد ، شماره
روان = جاری، مانند: سال روان ، ماه روان
روبینان = آیین دیدن عروس و هدیه دادن به عروس و دیگران
روجا = بیماری که در بستر بیفتد .مانند گویش یزدی
روجا افتادن = به هنگام بستری شدن بیمار گویند. در یزد هم به کار می رود.
روزِ غلبه= 9 ماه می . روز پیروزی متّفقان بر آلمان نازی
روستا بنّا = بنّایی که از روستا آمده باشد.
روسی= درخت نارون
روی آمدن = فراگیر شدن
رویِ خط = کپی، فتوکپی
رویِ خط = فهرست
رَیان = (Район) محلّۀ اطراف شهر ، شهرک، نواحی (روسی)
زحمت = باعث زحمت شدن
زَردَک = هویج .در بدخشان به زردک هم می گویند .
زَکس = (zax) چاپ
زَنک = زن ، خانم .کِ تحقیر نیست.
زنَکان = زنان
زنَکو = آن زن
زور = خوب ، قوی، نیرومند ، درست
زولی = مخفّف زلیخا
زهر انداختن = سم ریختن
زیر کردن= فشار دادن
زیست = اقامت
زینه = پلّه
ژاله = تگرگ
ژورنالیست = (Journaliste) خبرنگار (فرانسوی)
ژیگولی =(Жигули) نام نوعی ماشین فیات روسی.تاجیکان درزبان عامیانه به تاکسی ، ژیگولی می گویند . چون نخستین بار در این کشور، خودروهای این شرکت تجاری تبدیل به تاکسی شده بودند.
ساز = خوب، به سامان ، بروفق مراد
ساز بودن = خوب بودن، در احوال پرسی گویند.
سازشنامه = قرارداد ، صلح نامه ، مصالحه، تفاهم نامه
ساق = ماهیچۀ پا
سالِ روان = سال جاری
سالِ روشنایی = سال نوری
سامانی = واحد پول تاجیکستان. معادل صد درم . برگرفته از نام سلسلۀ سامانیان
سبزی = هویج
سبزیدن = سبز شدن
سبک رو = ماشین، خودرو
سپردن = دادن ، انجام دادن
سحر = صبح
سحری = صبحانه، ناشتایی
سَرتراشخانه = آرایشگاه
سَرخمی = سربه فرمان بودن
سردار = رئیس، فرمانده
سرداور= داور اصلی یا وسط در بازی های ورزشی
سر زانویی = کار با عجله
سرسلامت = در احوال پرسی می گویند
سِرکا/ سیرکا = سرکه
سَرمُحرر = سردبیر
سَرم ساق= سیر خوراکی (ترکی)
سرمه = یک نوع فلز
سرودِ سال = فستیوال آواز،اپرا، جشنوارۀ موسیقی
سرور = جشن عروسی
سَروزیر = نخست وزیر
کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت: 14:23