واژه ها و اصطلاح های گسترده در تاجیکستان (6)

ساخت وبلاگ

حسین مسرّت

دوصَد= دویست

دوگانه = دوستی بین دو دختر یا دو زن

دوگانیک= دوقلو

دویُم = دوم

دَه مَردَه = روستایی ، چوپان

دیار= وطن

دیپلُم = (diploma) مدرک دکتری (انگلیسی)

دیسکوتِک = (discotheque) محلّ رقص و ...

دیگِ بوغ = دیگ بخار

دیگر کردن= عوض کردن

دیوانه خانه = تیمارستان

راست کرده ایستاده = حالتِ خبردار

راگو = (Ragoût)خوراکی است گوشتی (فرانسوی)

راندن= اخراج کردن

رانده شدن = اخراج شدن در بازی ورزشی

راهبَر = راهنما

راهبران = رهبران، رهنمایان

راهبَری = راهنمایی، هدایت، هدایت پایان نامه

راهبریّت = راهنمایی

راهِ سَفید = راه بی خطر، سفر بخیر ( جملۀ دعایی )

رَحمت = تشکر، سپاسگزاری، متشکرّم

رِزینکا = (ряженко) مداد پاک کن (روسی)

رَسام = نقّاش

رَستنی = گیاه

رَستنی شناس = گیاه شناس

رشته = نخ

رَغد = (raghd) زمین هموار

رفتن دارم = دارم می روم

رَقم = عدد ، شماره

روان = جاری، مانند: سال روان ، ماه روان

روبینان = آیین دیدن عروس و هدیه دادن به عروس و دیگران

روجا = بیماری که در بستر بیفتد .مانند گویش یزدی

روجا افتادن = به هنگام بستری شدن بیمار گویند. در یزد هم به کار می رود.

روزِ غلبه= 9 ماه می . روز پیروزی متّفقان بر آلمان نازی

روستا بنّا = بنّایی که از روستا آمده باشد.

روسی= درخت نارون

روی آمدن = فراگیر شدن

رویِ خط = کپی، فتوکپی

رویِ خط = فهرست

رَیان = (Район) محلّۀ اطراف شهر ، شهرک، نواحی (روسی)

زحمت = باعث زحمت شدن

زَردَک = هویج .در بدخشان به زردک هم می گویند .

زَکس = (zax) چاپ

زَنک = زن ، خانم .کِ تحقیر نیست.

زنَکان = زنان

زنَکو = آن زن

زور = خوب ، قوی، نیرومند ، درست

زولی = مخفّف زلیخا

زهر انداختن = سم ریختن

زیر کردن= فشار دادن

زیست = اقامت

زینه = پلّه

ژاله = تگرگ

ژورنالیست = (Journaliste) خبرنگار (فرانسوی)

ژیگولی =(Жигули) نام نوعی ماشین فیات روسی.تاجیکان درزبان عامیانه به تاکسی ، ژیگولی می گویند . چون نخستین بار در این کشور، خودروهای این شرکت تجاری تبدیل به تاکسی شده بودند.

ساز = خوب، به سامان ، بروفق مراد

ساز بودن = خوب بودن، در احوال پرسی گویند.

سازشنامه = قرارداد ، صلح نامه ، مصالحه، تفاهم نامه

ساق = ماهیچۀ پا

سالِ روان = سال جاری

سالِ روشنایی = سال نوری

سامانی = واحد پول تاجیکستان. معادل صد درم . برگرفته از نام سلسلۀ سامانیان

سبزی = هویج

سبزیدن = سبز شدن

سبک رو = ماشین، خودرو

سپردن = دادن ، انجام دادن

سحر = صبح

سحری = صبحانه، ناشتایی

سَرتراشخانه = آرایشگاه

سَرخمی = سربه فرمان بودن

سردار = رئیس، فرمانده

سرداور= داور اصلی یا وسط در بازی های ورزشی

سر زانویی = کار با عجله

سرسلامت = در احوال پرسی می گویند

سِرکا/ سیرکا = سرکه

سَرمُحرر = سردبیر

سَرم ساق= سیر خوراکی (ترکی)

سرمه = یک نوع فلز

سرودِ سال = فستیوال آواز،اپرا، جشنوارۀ موسیقی

سرور = جشن عروسی

سَروزیر = نخست وزیر

کاریز یزد...
ما را در سایت کاریز یزد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karizyazda بازدید : 6 تاريخ : يکشنبه 27 خرداد 1403 ساعت: 14:23