کاریز یزد

متن مرتبط با «کسمایی،» در سایت کاریز یزد نوشته شده است

شمس کسمایی، بانویی نوگرا* (5)

  • حسین مسرّت18-سرداری نیا، ص 258 . آرین پور نوشته به زبان فارسی شعر می سرود.ص457.19- سرداری نیا، ص 258. 20- شمس لنگرودی،ص88.21-سرداری نیا، ص258.22- لاهوتی، ابوالقاسم، دیوان، 192-193.23-شمس لنگرودی، ص88-89 . ویکی پدیا و بسیاری از منابع به نادرست می نویسند که شمس با رشتیان ازدواج کرد.24-سرداری نیا، ص257.25-رخشا،رسول، تارنمای خوانش و نقد ادبی.26-همان جا.27-واعظ،بررسی درون:62-63.28-زنان سخنور،ص103.29-شمس لنگرودی،ص89.30-آزادیستان، شمارۀ 4(21 شهریور1299).31-عاطف راد،تارنمای سیولیشه.32- باقری گلداشمید،ناهید،همان جا.33-همان جا.34-مجلّۀ آزادیستان، شمارۀ 2،(پانزدهم تیر 1299 ش).35-مجلّۀ آزادیستان، شمارۀ 3،( بیستم مرداد 1299ش)36 تا 39- مشیر سلیمی: زنان سخنور،ج2، ص ۱۰۳-104.کتابنامه آرین پور، یحیی: از صبا تا نیما، تهران: جیبی، چاپ پنجم،1357، ج2: 230، 456-458.آل داود ، سید علی: «آزادیستان»، فرهنگ گزیده کتابشناسی، تهران : خانه کتاب،1396،ص 59.باقری گلداشمید،ناهید:«چه کسانی در شکل گیری شعر نو سهیم بودند؟» ،( 3/9/1386)،http://www.annahita.info« بانوی شعر نوی ایران» ،روزنامۀ ایران(17/1/1398).جلالی، نادره :« روزنامۀ تجدّد»، تارنمای دانشنامۀ ایران زمین.[حیدریه زاده، محمود] محمود کویر :«شمس کسمایی، نرگس نوبهار»، تارنمای گذر گاه ، (شهریور ١٣٨٩)،http://www.ketabfarsi.orgرخشا، رسول:«نخستین شعر شکسته ( نیمایی)»، تارنمای خوانش و نقد ادبی (1/9/1388).رئیس نیا، رحیم:«شمس کسمایی»، چیستا ، ش246و 247( اسفند 1386 و فروردین 1387) :450-458.زمانی ، محمّدمهدی و کورش صفوی:« سبک‌شناسی انتقادی شعر شمس کسمایی»، متن پژوهی ادبی، دورۀ 22، شمارۀ 77،( پاییز 1397): 7-33.« شمس کسمایی سرایندۀ نوگرا و پیشگام» (3/10/1393) ، http:, ...ادامه مطلب

  • شمس کسمایی، بانویی نوگرا* (2)

  • حسین مسرّتشمس، زنی اندیشورز، پیشرو و بی پروا بود و در آن روزگاران که بیشتر زنان بی سواد بودند، شمس از نخستین کسانی بود که حقوق زن را در اشعارش مطرح کرد.(14) و خانه‌اش محلّ آمد و شد و نشست نویسندگان و اندیشمندان بود. در اوج مبارزات شیخ محمّد خیابانی در محوطۀ ارگ تبریز ،گاردن پارتی هایی تشکیل می شد و یک تور از وسط می کشیدند که یک سوی آن مردها و طرف دیگرش خانم ها با چادر و روبنده می نشستند و خانم صفا، دختر شمس کسمایی که در آن زمان، پنج - شش سال بیشتر نداشت، روی یک میزی که در روی سن گذاشته می شد، می ایستاد و اشعار شورانگیز مادرش را برای مردم می خواند. گردانندۀ این صحنه ها آقای سرتیپ زاده بود. (15)تقی رفعت در روزنامۀ تجدّد، خبر یکی از این جشن ها را که در روز 11 اردیبهشت برابر با روز کارگر ، یک ماه پس از آغاز قیام خیابانی با حضور آزادی خواهان و برای بزرگداشت شهدای آزادی در تبریز برپا شده بود با عنوان « دختر پارسی»گزارش کرده که چگونه صفا (دختر شمس) این شعر مادرش را با زیبایی خوانده است:«در مه اردیبهشت ، دهر، جوان شدوقت خوش و جشن و عیش عالمیان شدظلمت شب رفت و آفتاب، عیان شدمتّحدالحال شرق و غرب جهان شدنوبت آسودگی رنجبران شدغیرت ایرانیان به قیمت جان شدهرچه شد و شد به اقتضای زمان شد»(16)در همین اثنا پسر شمس، اکبر (17) ارباب‌زاده که نقّاش زبر‌دستی بود و با چند زبان و ادبیّات چند کشور آشنایی داشت و به زبان روسی نیز شعر می سرود.(18) بر اثر وجود جریان انقلابی جاری در خانه به مبارزان راه آزادی می پیوندد و به گفتۀ سرداری نیا او هنگامی که « خبر درگیری جنبش گیلان را می شنود، خود را بدان سامان می رساند و در صفوف همراهان حیدرعمو اوغلو به فعالیّت می پردازد و سرانجام پس از آنکه حیدرعمو اوغلو [1259-, ...ادامه مطلب

  • شمس کسمایی، بانویی نوگرا*(3)

  • حسین مسرّتشمس، که در بین نویسندگان و شاعران شناخته شده بود، خانه‌اش (در خیابان آناتول فرانس ،خیابان کنونی دانشگاه) محلّ آمد و شد روشنفکران تهرانی بود. با این حال، سال های پایانی عمر شمس در تهران به تنهایی و گوشه نشینی سپری شد و سرانجام در 12 آبان ۱۳۴۰ ش / سوم نوامبر 1961م در سنّ 78 سالگی بر اثر پیری زودرس و بدون هیچ بیماری در اوج گمنامی در تهران درگذشت و در گورستان وادی السّلام شهر قم به خاک سپرده شد. صفا ارباب زاده در تهران به تحصیل زبان انگلیسی در مدرسۀ شبانه روزی آمریکایی ها پرداخت .سرداری نیا به نقل از صفا می نویسد:« شمس کسمایی زنی آزاد اندیش و با فرهنگ بود به طوری که در آن موقع چون مدارس دخترانۀ تبریز بیش از 9 کلاس نداشتند و خانم صفا یگانه دختر وی هم کلاس نهم را تمام کرده بود و ادامۀ تحصیل برایش درتبریز امکان نداشت ، ولی چون مادرش اصرار داشت که وی به خواندن و تحصیل ادامه بدهد ، لذا خانم کسمایی دخترش را برای ادامۀ تحصیل به تهران می فرستد و در پایتخت در مدرسۀ شبانه روزی آمریکایی ها اسم نویسی می کند و با اینکه شهریۀ آن مدرسه هم گران بود، ولی با بودجۀ ناچیزشان ماهانۀ مدرسه را می پردازد .حقوق شادروان حسین ارباب زاده 80تومان بود که از این مبلغ 30 تومانش را به عنوان شهریه به تهران می فرستادند.»(24) صفا بعدها موفّق به دریافت لیسانس زبان و ادبیّات انگلیسی شد و به استخدام دانشکدۀ دارو سازی دانشگاه تهران در آمد. وی به چندین زبان مسلّط بود. محمّدحسین رشتیان در سال 1355ش بر اثر تصادف درگذشت و در امامزاده عبدالله به خاک سپرده شد و صفا نیز در 14 مرداد 1368 ش در آسایشگاه مهر ایران در کرج درگذشت و در همان امامزاده به خاک سپرده شد. از این خانواده تنها دختری به نا, ...ادامه مطلب

  • شمس کسمایی، بانویی نوگرا* (4)

  • حسین مسرّتنمونه هایی از دیگر اشعار او فلسفۀ امیدما در این پنج روز نوبت خویشچه بسا کشتزارها دیدیمنیکبختانه خوشه ها چیدیمکه زجان کاشتند مردم پیشزارعین گذشته ما بودیمبازما راست کشت آیندهگاه گیرنده، گاه بخشندهگاه مظلم ،گهی درخشندهگرچه جمعیم و گر پراکندهدر طبیعت که هست پایندهگر دمی محو، باز موجودیم(34)مدار افتخارتا تکیه‌گاه نوع بشر سیم و زر بودهرگز مکن توقع عهد برادریتا اینکه حق به قوّه ندارد برابریغفلت برای ملّت مشرق خطر بودآن ها که چشم دوخته در زیر پای مامخفی کشیده تیغ طمع در قفای مامقصودشان تصرّف شمس و قمر بودحاشا به التماس برآید صدای ماباشد همیشه غیرت ما متّکای ماایرانی از نژاد خودش مفتخر بود(35)اشرف مخلوقمن اگر اشرف مخلوق ز نوع بشرم پس چرا همچو بهائم به ستم بار برمآدمم گر به حقیقت ز چه بیچاره شدم بیش انظار اجانب خجل و بی‌هنرمفرق مابین من و حضرت انسان این است اوست بینا و شناوا، همه من کور و کرموطنم روی زمین است نه در جوف قمر زیر پایم همه زر، عجز به همسایه برم!در جهان، ملّت ایران به اصالت مشهور به همین نقطه بود فکر و امید و نظرم(36)عملما که پروردهٔ شرقیم و ز سرچشمۀ نور از چه در ظملت جهل و ز تمدّن شده دور؟غرب از سعی و عمل، مخترع طیّاره ما ز فقدان عمل، گوشه‌نشین یا مهجورپرتو نور تو ای مهر فروزنده چرا کرده این قدر مرا ساکت و محجوب و هپور؟بس که از فیض طبیعت شده‌ام مستغنی نیست حاجت به اثاث و نبود گنج ضرورآسیایی ز قناعت شده گمنام و حقیر غافل از آنکه اروپا ز رقابت مقهور(37)آیین برتریدر کهنه ملک جم خوش دیده می‌شود صدها هزار مردان لشکریآیا کجا شدند زن‌های کشوری آن‌ها که قرن‌ها کردند سروری؟شاید که در جهان برچیده می‌شود رسم بزرگی و آیین برتری؟چون نیست معرفت، هستم بی‌خبر از مهر خواهری ، لط, ...ادامه مطلب

  • شمس کسمایی، بانویی نوگرا* (1)

  • حسین مسرّت شمس یا شمس جهان (1) ، فرزند خلیل کسمایی ( و او فرزند حاجی محمّدصادق) و بانو همایون (2) به سال ۱۲۶۲ ش/ 1883 م در شهر یزد به دنیا آمد. نیاکان او از تبار گیلکانی بودند که از روستای کسمای گیلان (3) به یزد کوچیده بودند.(4) شاید هم به گفتۀ یحیی آرین‌پور: «خاندان کسمایی از اهالی گرجستان بودند که پس از فتح هفده شهر قفقاز به دست آغامحمّدخان قاجار به آذربایجان مهاجرت کرده ، از آن‌جا به سایر نقاط ایران پراکنده شدند. بعضی از آنها در قزوین و بعضی در یزد و جمعی در تبریز به کار تجارت پرداختند.» (5) از دوران کودکی و نوجوانی او آگاهی در دست نیست. شمس در آغاز جوانی، پس از ازدواج با پسر عمّه اش حسین ارباب زاده (شاید فرزند محمّد ارباب) از اهالی یزد که روشنفکر و طرفدار مشروطه بود و به بازرگانی چای و خشکبار با روسیه می پرداخت، بی درنگ پس از ازدواج برای رونق کارهای خود به همراه او، به شهر عشق آباد (مرکز کنونی ترکمنستان) رفت . در آن‌جا همسرش به کار تجارت مشغول بود و شمس زبان‌ روسی را به خوبی آموخت و به کارهای فرهنگی و نویسندگی و سرودن شعر می پرداخت و خدمات فرهنگی خوبی انجام می داد که بر اثر این فعالیت ها و به پاس ارجگزاری از خدماتش از سوی دولت ایران موفق به دریافت مدال شد.(6) گویا در همان عشق آباد، کتابچه ای از اشعار شمس کسمایی چاپ شده بود. شمس از همان زمان در پی مطالعات عمیق و دامنه داری که در بارۀ جامعۀ ایران انجام داده بود و با تسلّطی که بر زبان روسی پیدا کرده بود، با افکار پیشرو زمانه و افکار انقلابیون روس نیز آشنا بود؛ از ینرو پس از فتح تهران از سوی قوای مشروطه خواهان و مشروطه شدن دوبارۀ ایران، با مطبوعات مترقّی آن روز مانند روزنامۀ ایران نو (تاریخ انتشار، 2/, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها